گذشتهی ساده:
zestedشکل سوم:
zestedسومشخص مفرد:
zestsوجه وصفی حال:
zestingشکل جمع:
zestsاشتیاق، شوقوذوق، شوروشوق، رغبت، علاقه، شور، لذت
After his wife's death, Abbas lost his zest for life.
پساز مرگ همسرش، عباس اشتیاقش را به زندگی از دست داد.
youthful zest
شوروشوق جوانی
(تراشهی) پوست پرتقال، پوست لیمو (برای طعم و مزه دادن)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
olive oil with a bit of lemon zest
روغن زیتون با کمی چاشنی پوست لیمو
She added a sprinkle of lemon zest to brighten the cake's flavor.
او مقداری پوست لیمو به آن اضافه کرد تا طعم کیک را خوشمزه کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «zest» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/zest