شکل جمع:
satisfactionsخشنودی، خرسندی، رضایتمندی، رضایت، ارضا
We guarantee our customers' satisfaction.
رضایت مشتریان را تضمین میکنیم.
The poet looked at his own book of poems with indescribable satisfaction.
شاعر با خشنودی وصفناپذیر به کتاب اشعار خود نگاه کرد.
the complete satisfaction of the workers' demands
برآوردن کلیهی خواستههای کارگران
The mother's satisfaction could be seen in her eyes.
رضایت مادر از چشمانش هویدا بود.
the satisfaction of one's thirst
ارضا تشنگی، رفع عطش
Children found it a novelty and a satisfaction to work in the factory.
کار کردن در کارخانه برای بچهها تازگی داشت و موجب خشنودی آنان شد.
جبران، تلافی، تاوان، غرامت، اعاده، باز گردانی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They demanded that satisfaction be made to those whose houses were damaged by the rioting students.
آنان خواستار شدند تا به کسانی که خانههای آنها توسط دانشجویان شورشی آسیبدیده است غرامت بدهند.
If you insult my family, I will demand satisfaction.
اگر به خانوادهام توهین بکنی، تلافی خواهم کرد.
1- خرسند کردن، خشنود کردن، موجب رضامندی شدن 2- (سابقا) دعوت به دوئل را پذیرفتن
رضایت شغلی (نگرش فرد نسبت به شغل خود که میزان خشنودی وی از موقعیت شغلی، درآمد، محیط کار و علاقهمندی به آن کار را نشان میدهد)
to the satisfaction of (someone)
بنا به دلخواه و رضایت کسی
1- خرسند کردن، خشنود کردن، موجب رضامندی شدن 2- (سابقا) دعوت به دوئل را پذیرفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «satisfaction» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/satisfaction