امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Satisfaction

ˌsætəsˈfækʃn ˌsætəsˈfækʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    satisfactions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
خشنودی، خرسندی، رضایتمندی، رضایت، ارضا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- We guarantee our customers' satisfaction.
- رضایت مشتریان را تضمین می‌کنیم.
- The poet looked at his own book of poems with indescribable satisfaction.
- شاعر با خشنودی وصف‌ناپذیر به کتاب اشعار خود نگاه کرد.
- the complete satisfaction of the workers' demands
- برآوردن کلیه‌ی خواسته‌های کارگران
- The mother's satisfaction could be seen in her eyes.
- رضایت مادر از چشمانش هویدا بود.
- the satisfaction of one's thirst
- ارضا تشنگی، رفع عطش
- Children found it a novelty and a satisfaction to work in the factory.
- کار کردن در کارخانه برای بچه‌ها تازگی داشت و موجب خشنودی آنان شد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun uncountable
جبران، تلافی، تاوان، غرامت، اعاده، باز گردانی
- They demanded that satisfaction be made to those whose houses were damaged by the rioting students.
- آنان خواستار شدند تا به کسانی که خانه‌های آن‌ها توسط دانشجویان شورشی آسیب‌دیده است غرامت بدهند.
- If you insult my family, I will demand satisfaction.
- اگر به خانواده‌ام توهین بکنی، تلافی خواهم کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد satisfaction

  1. noun giving or enjoying a state of comfort, content
    Synonyms: achievement, amends, amusement, atonement, bliss, cheerfulness, comfort, compensation, complacency, conciliation, contentedness, contentment, delight, ease, enjoyment, fulfillment, gladness, good fortune, gratification, happiness, indemnification, indulgence, joy, justice, peace of mind, pleasure, pride, propitiation, recompense, redress, refreshment, reimbursement, relief, reparation, repletion, resolution, reward, satiety, serenity, settlement, vindication, well-being
    Antonyms: discontent, dissatisfaction, need, unhappiness, want

Collocations

  • give satisfaction

    1- خرسند کردن، خشنود کردن، موجب رضامندی شدن 2- (سابقا) دعوت به دوئل را پذیرفتن

  • job satisfaction

    رضایت شغلی (نگرش فرد نسبت به شغل خود که میزان خشنودی وی از موقعیت شغلی، درآمد، محیط کار و علاقه‌مندی به آن کار را نشان می‌دهد)

  • to the satisfaction of (someone)

    بنا به دلخواه و رضایت کسی

Idioms

  • give satisfaction

    1- خرسند کردن، خشنود کردن، موجب رضامندی شدن 2- (سابقا) دعوت به دوئل را پذیرفتن

لغات هم‌خانواده satisfaction

ارجاع به لغت satisfaction

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «satisfaction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/satisfaction

لغات نزدیک satisfaction

پیشنهاد بهبود معانی