فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Well-being

ˌwelˈbiːɪŋ ˌwelˈbiːɪŋ

توضیحات:

شکل نوشتاری دیگر این لغت: wellbeing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1

رفاه، آسایش، سلامت، خرسندی، نیک‌زیستی، نیک‌بود، بهزیستی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Regular exercise and a healthy diet are key components of maintaining well-being.

ورزش منظم و رژیم غذایی سالم از اجزای کلیدی حفظ سلامت هستند.

The therapist's goal is to help her clients achieve a sense of wellbeing and balance in their lives.

هدف درمانگر این است که به مراجعانش کمک کند تا در زندگی‌شان به احساس خرسندی و تعادل دست یابند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد well-being

  1. noun health and prosperity
    Synonyms:
    happiness success benefit advantage good fortune luck satisfaction profit progress contentment good ease abundance thriving interest felicity euphoria easy street

ارجاع به لغت well-being

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «well-being» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/well-being

لغات نزدیک well-being

پیشنهاد بهبود معانی