فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Well-being

ˌwelˈbiːɪŋ ˌwelˈbiːɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت: wellbeing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable C1
    رفاه، آسایش، سلامت، خرسندی، نیک‌زیستی، نیک‌بود، بهزیستی
    • - Regular exercise and a healthy diet are key components of maintaining well-being.
    • - ورزش منظم و رژیم غذایی سالم از اجزای کلیدی حفظ سلامت هستند.
    • - The therapist's goal is to help her clients achieve a sense of wellbeing and balance in their lives.
    • - هدف درمانگر این است که به مراجعانش کمک کند تا در زندگی‌شان به احساس خرسندی و تعادل دست یابند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد well-being

  1. noun health and prosperity
    Synonyms: abundance, advantage, benefit, contentment, ease, easy street, euphoria, felicity, good, good fortune, happiness, interest, luck, profit, progress, satisfaction, success, thriving

ارجاع به لغت well-being

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «well-being» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/well-being

لغات نزدیک well-being

پیشنهاد بهبود معانی