آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Progress

    ˈprɑːɡres prəˈɡres ˈprəʊɡres prəˈɡres

    گذشته‌ی ساده:

    progressed

    شکل سوم:

    progressed

    سوم‌شخص مفرد:

    progresses

    وجه وصفی حال:

    progressing

    معنی progress | جمله با progress

    noun uncountable B1

    پیشرفت، پیشروی، ترقی، رشد، توسعه، بهبود، حرکت روبه‌جلو

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    Progress in the peace talks is rather promising.

    پیشرفت مذاکرات صلح امید‌بخش است.

    The hikers made slow but steady progress up the mountain.

    کوهنوردان آهسته اما پیوسته به سمت قله پیشروی می‌کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Reza is still in the hospital, but he is making progress.

    رضا هنوز در بیمارستان است؛ ولی دارد بهتر می‌شود.

    the country's industrial progress

    پیشرفت صنعتی کشور

    the ship's slow progress

    حرکت آهسته‌ی کشتی

    Napoleon's progress toward Moscow

    پیشروی ناپلئون به‌سوی مسکو

    the progress of civilization

    پیشرفت تمدن

    noun uncountable formal B2

    در جریان، درحال اجرا، جاری، درحال وقوع

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    Negotiations are still in progress between the two countries.

    مذاکرات بین دو کشور همچنان در جریان است.

    A major investigation is currently in progress.

    تحقیقات گسترده‌ای درحال انجام است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Don't enter the room while the class is in progress.

    وقتی که کلاس هست وارد اتاق نشوید.

    verb - intransitive B2

    پیشرفت کردن، ترقی کردن، رشد کردن، بهبود یافتن

    If you keep practicing every day, you’ll definitely progress.

    اگر هر روز تمرین کنی، قطعاً پیشرفت خواهی کرد.

    She has progressed significantly in her piano playing this year.

    او امسال در نواختن پیانو، رشد قابل‌توجهی داشته است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The patient's health is progressing.

    حال بیمار رو به بهبود است.

    verb - intransitive C2

    پیش رفتن، جلو رفتن، ادامه داشتن، پیشروی کردن، تداوم داشتن (به‌صورت تدریجی)

    Construction works are progressing satisfactorily.

    کارهای ساختمانی به‌نحو رضایت‌بخشی پیش می‌رود.

    The meeting progressed smoothly despite the initial disagreements.

    جلسه باوجود اختلافات اولیه، به‌خوبی ادامه داشت.

    verb - transitive

    ارتقا دادن، توسعه دادن، پیشرفت دادن، بهبود بخشیدن

    The country has progressed a great deal.

    کشور خیلی پیشرفت کرده است.

    We need more resources if we want to progress the development of the app.

    اگر بخواهیم توسعه‌ی برنامه را به جلو ببریم، به منابع بیشتری نیاز داریم.

    verb - intransitive

    جلو رفتن، پیش رفتن، پیشروی کردن، حرکت کردن به جلو

    They progressed along the trail despite the rain.

    آن‌ها باوجود باران در مسیر پیش رفتند.

    The soldiers progressed slowly through the dense jungle.

    سربازان به آرامی در جنگل انبوه پیشروی کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    It became hotter and hotter as the day progressed.

    هرچه از روز می‌گذشت هوا گرم‌تر می‌شد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد progress

    1. noun advancement, gain
      Synonyms:
      advance improvement growth development increase progression way process movement motion rise step forward headway promotion boost momentum pace rate march journey passage course ongoing evolution amelioration betterment buildup stride tour expedition voyage breakthrough flowering unfolding proficiency dash hike lunge anabasis evolvement impetus procession
      Antonyms:
      decrease decline deterioration retreat retrogression
    1. verb move forward
      Synonyms:
      proceed advance move on go forward continue get on get along travel gain ground make headway make strides keep going cover ground forge ahead edge dash speed shoot lunge
      Antonyms:
      stop retreat back up decline
    1. verb improve, advance
      Synonyms:
      advance better develop increase grow gain upgrade boost ameliorate mature shape up become better turn over new leaf straighten up make first rate blossom truck
      Antonyms:
      decrease decline deteriorate retrogress

    Collocations

    in progress

    در حال ادامه، دردست اقدام

    make progress

    پیشرفت کردن، (حال بیمار) بهتر شدن

    chart the development (or progress) of something

    پیشرفت چیزی را نشان دادن یا طرح‌ریزی کردن یا روی نمودار نگاره کردن

    make good progress

    پیشرفت خوبی داشتن، خوب پیش رفتن

    rapid progress

    پیشرفت سریع

    Collocations بیشتر

    hinder progress

    مانع پیشرفت شدن، جلوی پیشرفت را گرفتن

    لغات هم‌خانواده progress

    • noun
      progress, progression, progressive
    • adjective
      progressive
    • verb - intransitive
      progress
    • adverb
      progressively

    سوال‌های رایج progress

    گذشته‌ی ساده progress چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده progress در زبان انگلیسی progressed است.

    شکل سوم progress چی میشه؟

    شکل سوم progress در زبان انگلیسی progressed است.

    وجه وصفی حال progress چی میشه؟

    وجه وصفی حال progress در زبان انگلیسی progressing است.

    سوم‌شخص مفرد progress چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد progress در زبان انگلیسی progresses است.

    ارجاع به لغت progress

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «progress» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/progress

    لغات نزدیک progress

    • - programming aids
    • - programming language
    • - progress
    • - progress report
    • - progression
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.