گذشتهی ساده:
progressedشکل سوم:
progressedسومشخص مفرد:
progressesوجه وصفی حال:
progressingپیشرفت، پیشروی، ترقی، رشد، توسعه، بهبود، حرکت روبهجلو
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
Progress in the peace talks is rather promising.
پیشرفت مذاکرات صلح امیدبخش است.
The hikers made slow but steady progress up the mountain.
کوهنوردان آهسته اما پیوسته به سمت قله پیشروی میکردند.
Reza is still in the hospital, but he is making progress.
رضا هنوز در بیمارستان است؛ ولی دارد بهتر میشود.
the country's industrial progress
پیشرفت صنعتی کشور
the ship's slow progress
حرکت آهستهی کشتی
Napoleon's progress toward Moscow
پیشروی ناپلئون بهسوی مسکو
the progress of civilization
پیشرفت تمدن
در جریان، درحال اجرا، جاری، درحال وقوع
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Negotiations are still in progress between the two countries.
مذاکرات بین دو کشور همچنان در جریان است.
A major investigation is currently in progress.
تحقیقات گستردهای درحال انجام است.
Don't enter the room while the class is in progress.
وقتی که کلاس هست وارد اتاق نشوید.
پیشرفت کردن، ترقی کردن، رشد کردن، بهبود یافتن
If you keep practicing every day, you’ll definitely progress.
اگر هر روز تمرین کنی، قطعاً پیشرفت خواهی کرد.
She has progressed significantly in her piano playing this year.
او امسال در نواختن پیانو، رشد قابلتوجهی داشته است.
The patient's health is progressing.
حال بیمار رو به بهبود است.
پیش رفتن، جلو رفتن، ادامه داشتن، پیشروی کردن، تداوم داشتن (بهصورت تدریجی)
Construction works are progressing satisfactorily.
کارهای ساختمانی بهنحو رضایتبخشی پیش میرود.
The meeting progressed smoothly despite the initial disagreements.
جلسه باوجود اختلافات اولیه، بهخوبی ادامه داشت.
ارتقا دادن، توسعه دادن، پیشرفت دادن، بهبود بخشیدن
The country has progressed a great deal.
کشور خیلی پیشرفت کرده است.
We need more resources if we want to progress the development of the app.
اگر بخواهیم توسعهی برنامه را به جلو ببریم، به منابع بیشتری نیاز داریم.
جلو رفتن، پیش رفتن، پیشروی کردن، حرکت کردن به جلو
They progressed along the trail despite the rain.
آنها باوجود باران در مسیر پیش رفتند.
The soldiers progressed slowly through the dense jungle.
سربازان به آرامی در جنگل انبوه پیشروی کردند.
It became hotter and hotter as the day progressed.
هرچه از روز میگذشت هوا گرمتر میشد.
در حال ادامه، دردست اقدام
پیشرفت کردن، (حال بیمار) بهتر شدن
chart the development (or progress) of something
پیشرفت چیزی را نشان دادن یا طرحریزی کردن یا روی نمودار نگاره کردن
پیشرفت خوبی داشتن، خوب پیش رفتن
پیشرفت سریع
مانع پیشرفت شدن، جلوی پیشرفت را گرفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «progress» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/progress