با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Progress

ˈprɑːɡres prəˈɡres ˈprɑɡrəs ˈprəʊɡres prəˈɡres
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    progressed
  • شکل سوم:

    progressed
  • سوم‌شخص مفرد:

    progresses
  • وجه وصفی حال:

    progressing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B1
پیشرفت، پیشروی، حرکت، ترقی، جریان، گردش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the country's industrial progress
- پیشرفت صنعتی کشور
- the ship's slow progress
- حرکت آهسته‌ی کشتی
- Progress in the peace talks is rather promising.
- پیشرفت مذاکرات صلح امید‌بخش است.
- Napoleon's progress toward Moscow
- پیشروی ناپلئون به‌سوی مسکو
- the progress of civilization
- پیشرفت تمدن
- Don't enter the room while the class is in progress.
- وقتی که کلاس هست وارد اتاق نشوید.
- Reza is still in the hospital, but he is making progress.
- رضا هنوز در بیمارستان است؛ ولی دارد بهتر می‌شود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
پیشرفت کردن، ترقی کردن، جلو رفتن، پیش رفتن
- Construction works are progressing satisfactorily.
- کارهای ساختمانی به‌نحو رضایت‌بخشی پیش می‌رود.
- The country has progressed a great deal.
- کشور خیلی پیشرفت کرده است.
- The patient's health is progressing.
- حال بیمار رو به بهبود است.
- It became hotter and hotter as the day progressed.
- هرچه از روز می‌گذشت هوا گرم‌تر می‌شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد progress

  1. noun advancement, gain
    Synonyms: advance, amelioration, anabasis, betterment, boost, break, breakthrough, buildup, course, dash, development, evolution, evolvement, expedition, flowering, growth, headway, hike, impetus, improvement, increase, journey, lunge, march, momentum, motion, movement, ongoing, pace, passage, process, procession, proficiency, progression, promotion, rate, rise, step forward, stride, tour, unfolding, voyage, way
    Antonyms: decline, decrease, deterioration, retreat, retrogression
  2. verb move forward
    Synonyms: advance, continue, cover ground, dash, edge, forge ahead, gain ground, get along, get on, go forward, keep going, lunge, make headway, make strides, move on, proceed, shoot, speed, travel
    Antonyms: back up, decline, retreat, stop
  3. verb improve, advance
    Synonyms: ameliorate, become better, better, blossom, boost, develop, gain, grow, increase, make first rate, mature, shape up, straighten up, truck, turn over new leaf, upgrade
    Antonyms: decline, decrease, deteriorate, retrogress

Collocations

  • in progress

    در حال ادامه، دردست اقدام

  • make progress

    پیشرفت کردن، (حال بیمار) بهتر شدن

لغات هم‌خانواده progress

ارجاع به لغت progress

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «progress» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/progress

لغات نزدیک progress

پیشنهاد بهبود معانی