شکل جمع:
waysراه، جاده، طریق، سبک، طرز
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
waterway
آبراه
the straight way
راه راست، صراط مستقیم
railway
راه آهن
a covered way
راه سر پوشیده
the Appian Way
جادهی آپیان (در ایتالیا)
I saw her on the way to school.
در راه مدرسه او را دیدم.
Do you know the way to the hospital?
راه بیمارستان را بلدی؟
We must clear the way for deeper reforms.
باید راه را برای اصلاحات عمیقتر باز کنیم.
his entering upon the way of salvation
ورود او به راه رستگاری
the modern way of life
روش زندگی امروزی
Rahim's way of thinking
طرز فکر رحیم
the best way to do this task
بهترین روش انجام این کار
In no way can he be called lazy.
به هیچوجه نمیتوان او را تنبل خواند.
the special way of operating this satellite
شگرد مخصوص بهکار انداختن این ماهواره
She is fat and wants to stay that way.
او چاق است و میل دارد همانطور بماند.
Sohrab's way of writing
شیوهی نگارش سهراب
ways of helping the poor
طرق کمک به فقیران
You will never succeed that way.
اینجوری هرگز موفق نخواهی شد.
When you get used to his ways, you'll like him.
وقتی با خصلت او آشنا شوی، از او خوشت خواهد آمد.
(to) justify the ways of God to man
(میلتون) توجیه رفتار خداوند نسبت به انسان
The doctor's way with children made him popular.
طرز رفتار دکتر با کودکان او را محبوب کرد.
His house is a little way out of town.
خانهی او در فاصلهی کمی از شهر قرار دارد.
Success is a long way away.
موفقیت در فاصلهی دوری قرار دارد.
Turn your head this way.
سرت را به این طرف بچرخان.
sound of explosions coming from Dunkirk way
صدای انفجارهایی که از سمت دنکرک به گوش میرسید
a four-way discussion
مذاکرهی چهار جانبه
a three-way switch
یک سوییچ سهراهه
The sick man is in a bad way.
حال مرد بیمار وخیم است.
Stock investment, an activity which he had entered in a small way.
سرمایهگذاری در سهام فعالیتی (بود) که به مقدار کمی در آن دست داشت.
By the way, did you bring my book?
راستی، کتابم را آوردی؟
She gave way to tears.
نتوانست از گریه خودداری کند.
with things the way they are
طبق شرایط موجود
بسیار، به مراتب، زیاد
پیش رفتن، پیشرفت کردن
1- از طریق، از راه 2- بهخاطر
force one's way (through something)
به زور راه خود را (از میان چیزی) باز کردن
از مسافت دور (در عقب)، از مدتها پیش
راه باز کردن، خود را کنار کشیدن
سد راه، در جلو راه (کسی)
جدا شدن راهها، انشعاب جاده
1- سرتاسر، از اول تا آخر، تا آخرین حد یا محل 2- کاملاً، صددرصد
در ضمن، ضمناً، راستی
go one's way (or come one's way)
بر وفق مراد کسی بودن
بهعمد کاری را انجام دادن، کوشیدن، فعالیت فوقالعاده کردن
نابود شدن، دچار همان سرنوشت شدن
کاملاً به میل خود عمل کردن، صاحب اختیار بودن
هم خدا و هم خرما را داشتن، از هر دو امکان برخوردار بودن
بهگونهای، بهنوعی، بهطریقی، از جهتی، یکجورهایی، راستش، تا حدی، تا اندازهای
1- سرمشق بودن، نمونه بودن 2- پیشگام بودن، پیشاپیش حرکت کردن
1- پیشرفت کردن 2- ادامه دادن 3- کامیاب شدن
1- در شرف موت، درحال مرگ 2- روبهزوال، درحال از مد افتادن
جدایی، پایان همکاری یا رابطه
1- مایل یا آماده به انجام کاری بودن 2- انجامشدنی پنداشتن
(قدیمی - شاعرانه) به مسافرت رفتن
در حرکت، در دست اقدام، در شرف وقوع
احسنت!، آفرین!، دمت گرم!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «way» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/way