گذشتهی ساده:
trickedشکل سوم:
trickedسومشخص مفرد:
tricksوجه وصفی حال:
trickingشکل جمع:
tricksحیله، نیرنگ، فریب، شعبده، کلک
children playing harmless tricks on one another
بچههایی که به همدیگر کلکهای شوخیآمیز میزنند
The light played a trick on my eyes.
نور چشمانم را فریب داد.
He did some card tricks in the party.
او در مهمانی چند شعبده با ورق انجام داد.
مهارت، استعداد، ترفند، فوتوفن، قلق، لم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to learn the tricks of the trade
فوتوفن پیشهای را آموختن
There is a special trick to doing this.
انجام این کار لم ویژهای دارد.
the trick of making good pastry
ترفند پختن شیرینی خوب
حیله زدن، حقهبازی کردن، فریب دادن، کلک زدن، گول زدن
He tricked me into buying his old car.
با کلک ماشین قراضهی خود را به من انداخت.
He enjoys tricking his friends by saying he is dying.
او از این لذت میبرد که دوستان خود را گول بزند و بگوید که در شرف مرگ است.
فریبدهنده، گولزننده، انحرافی
They set a trick trap to catch the unsuspecting thief.
آنها تلهای گولزننده برای گرفتن دزد مظنون گذاشتند.
The trick question stumped even the brightest students.
سوال انحرافی حتی باهوشترین دانشآموزان را به مشکل انداخت.
انگلیسی آمریکایی پزشکی (مفصل) سست، ضعیف
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
His trick ankle caused him to stumble on the uneven ground.
مچ پای ضعیف او باعث شد در زمین ناهموار زمین بخورد.
After the injury, her trick wrist made everyday tasks difficult.
پساز مصدومیت، مچ دست سست او کارهای روزمره را دشوار کرد.
(بچه یا زن) زیبا، جذاب، بانمک
The cutest trick I've ever seen.
بانمکترین دختری که تاکنون دیدهام.
Everyone admired the trick who danced gracefully at the party.
همه زن زیبایی را که موقرانه در مهمانی رقصید، تحسین کردند.
عادت، خو، خصلت، تیک، امضای کار
His nervous trick was to tap his fingers on the table.
تیک عصبی او این بود که انگشتانش را به میز بزند.
The artist had a unique trick that made her paintings instantly recognizable.
این هنرمند یک امضای منحصربهفرد داشت که باعث میشد نقاشیهای او فوراً قابل تشخیص باشند.
His habit of humming while he worked became his signature trick.
عادت زمزمه کردن او در هنگام کار، خصلت مخصوص به او بود.
حرکت جنسی، رقص سکسی
She earned money by offering a quick trick to her clients.
او با انجام حرکات جنسی سریع به مشتریان خود درآمد کسب کرد.
She always made sure to stay safe while performing tricks.
او همیشه در حین انجام رقص سکسی مطمئن میشد که در امان بماند.
دستآموز، زبردست، آموزشدیده
The trick dog performed impressively at the show.
سگ آموزشدیده بهطرز چشمگیری در نمایش اجرا کرد.
The magician's trick rabbit amazed the audience.
خرگوش دستآموز شعبدهباز تماشاگران را متحیر کرد.
لباس فاخر پوشیدن، خودآرایی کردن
فریب نور، داشتن رنگ یا جلای بهخصوص بهدلیل تابش نور
دوباره مشغول حیله بازیهای همیشگی، دوباره مشغول دغلکاری
به نتیجهی مطلوب رسیدن، مؤثر بودن
همهی دوز و کلکها، هر کار لازم برای رسیدن به موفقیت
از هیچ ترفندی فروگذار نکردن، به همهی حیلهها متوسل شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «trick» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trick