Psycho

ˈsaɪkoʊ ˈsaɪkəʊ ˈsaɪkəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    psychos
  • صفت تفضیلی:

    more psycho
  • صفت عالی:

    most psycho

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun informal
روانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The psychiatrist spent hours trying to unravel the twisted mind of the psycho.
- روان‌پزشک ساعت‌ها وقت صرف کرد تا پرده از ذهن پیچیده‌ی این روانی بردارد.
- The psycho driver weaved in and out of traffic.
- راننده‌ی روانی در ترافیک ویراژ می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد psycho

  1. noun A person afflicted with psychosis
    Synonyms: psychotic, psychotic person
  2. adjective
    Synonyms: mad, crazy, psychopathic, loony, crazed, screwy

ارجاع به لغت psycho

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «psycho» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/psycho

لغات نزدیک psycho

پیشنهاد بهبود معانی