فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Psycho

ˈsaɪkoʊ ˈsaɪkəʊ ˈsaɪkəʊ

شکل جمع:

psychos

صفت تفضیلی:

more psycho

صفت عالی:

most psycho

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun informal

روانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The psychiatrist spent hours trying to unravel the twisted mind of the psycho.

روان‌پزشک ساعت‌ها وقت صرف کرد تا پرده از ذهن پیچیده‌ی این روانی بردارد.

The psycho driver weaved in and out of traffic.

راننده‌ی روانی در ترافیک ویراژ می‌داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد psycho

  1. noun a person afflicted with psychosis
    Synonyms:
    psychotic person psychotic
  1. adjective
    Synonyms:
    crazy mad crazed loony screwy psychopathic

ارجاع به لغت psycho

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «psycho» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/psycho

لغات نزدیک psycho

پیشنهاد بهبود معانی