صفت تفضیلی:
madderصفت عالی:
maddestدیوانه، عصبانی، مجنون
to go mad
دیوانه شدن
to act mad
دیوانگی کردن، مثل دیوانهها عمل کردن
A mad person throws a rock in a well which a hundred sane people can't take out.
یک دیوانه سنگی را در چاه میاندازد که صد عاقل نمیتوانند در بیاورند.
I was mad with fear.
از ترس دیوانه شدم.
Iago drove him mad with jealousy.
آیاگو او را از شدت حسادت به ورطهی دیوانگی کشاند.
Love drove him mad.
عشق او را دیوانه کرد.
She is mad to waste money like that.
پول حرام کردن بدین نحو بیعقلی او را میرساند.
She is mad about clothes.
او دیوانهی لباس است.
Men were mad for her.
مردها مردهی او بودند.
a mad comedy
شادمایش (کمدی) خندهدار
a mad dog
سگ هار
Are you mad at me?
از من دلخوری؟ از من عصبانی هستی؟
She made me so mad that I slammed the door and got out.
آنقدر مرا آتشی کرد که در را محکم به هم کوفتم و خارج شدم.
شوریده، کالفته، پریشان حال، هیجان زد
خشم، غیظ، اعراض
دیوانهوار، بشدت
عصبانی کردن، دیوانه کردن
با سرعتی دیوانهوار، خیلی سریع، به سرعت برق و باد
با اشتیاقی دیوانهوار، با شوق بسیار، با علاقهی فراوان
دیوانهوار، بهشدت، شدیداً، خیلی زیاد
(عامیانه) خشمگین شدن یا بودن، غیظ کردن
mad as a hatter (or march hare)
کاملاً دیوانه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mad» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mad