گذشتهی ساده:
invalidedشکل سوم:
invalidedسومشخص مفرد:
invalidsوجه وصفی حال:
invalidingشکل جمع:
invalidsبیاعتبار، باطل، نامعتبر، فاقد اعتبار قانونی
Without your signature the document is invalid.
بدون امضای شما سند ارزش قانونی ندارد.
Your visa will be invalid if you leave the country.
اگر کشور را ترک کنید، ویزای شما بیاعتبار خواهد شد.
نادرست، باطل، بیاساس، غیرمنطقی، غلط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Many believed the theory, but scientists called it invalid.
بسیاری این نظریه را پذیرفتند، اما دانشمندان آن را بیاساس خواندند.
His conclusion was based on invalid assumptions.
نتیجهگیری او بر اساس فرضیات نادرست بود.
invalid reasoning
استدلال باطل
قدیمی علیل، ناتوان، بیمار، زمینگیر، معلول، رنجور
Invalids are given financial assistance.
به معلولین کمکهزینه داده میشود.
The old invalid spends most of his days in bed.
آن بیمار سالخورده بیشتر روزهایش را در تخت میگذراند.
He hired a nurse to take care of his invalid mother.
او برای مراقبت از مادر رنجورش پرستار اجیر کرد.
He called France an economic invalid.
او فرانسه را یک معلول اقتصادی نامید.
an invalid home
خانهی معلولین
انگلیسی بریتانیایی ناتوان کردن، علیل کردن، زمینگیر کردن، مرخص کردن، بازنشسته کردن (بهخاطر بیماری یا ناتوانی)
His deteriorating health finally invalided him and confined him to bed.
وخامت سلامتیاش سرانجام او را زمینگیر کرد و به تخت بست.
He was invalided out of the navy after a serious injury.
او پساز جراحتی شدید از نیروی دریایی مرخص شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «invalid» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/invalid