امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

معنی invalid به فارسی

ɪnˈvælɪd ˈɪnvəlɪd ɪnˈvælɪd ˈɪnvəliːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    invalids

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌اعتبار، باطل، پوچ، نامعتبر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- invalid reasoning
- استدلال باطل
- Without your signature the document is invalid.
- بدون امضای شما سند ارزش قانونی ندارد.
noun
علیل، ناتوان
- He hired a nurse to take care of his invalid mother.
- او برای مراقبت از مادر رنجورش پرستار اجیر کرد.
- Invalids are given financial assistance.
- به معلولین کمک هزینه داده می‌شود.
- He called France an economic invalid.
- او فرانسه را یک معلول اقتصادی نامید.
- an invalid home
- خانه‌ی معلولین
verb - transitive
باطل کردن
verb - intransitive
ناتوان کردن، علیل کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد invalid

  1. adjective worthless; unfounded
    Synonyms:
    bad baseless fallacious false ill-founded illogical inoperative irrational mad not binding not working nugatory null null and void reasonless sophistic unreasonable unreasoned unscientific unsound untrue void wrong
    Antonyms:
    sound valid worthwhile worthy
  1. adjective sickly
    Synonyms:
    ailing bedridden below par debilitated disabled down feeble frail ill infirm laid low on the sick list out of action peaked poorly run-down sick weak
    Antonyms:
    healthy well
  1. noun sick person
    Synonyms:
    consumptive convalescent incurable patient shut-in sufferer

ارجاع به لغت invalid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «invalid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/invalid

لغات نزدیک invalid

پیشنهاد بهبود معانی