فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bedridden

ˈbedˌrɪdn ˈbedˌrɪdn

صفت تفضیلی:

more bedridden

صفت عالی:

most bedridden

توضیحات:

این لغت به شکل bedrid نیز نوشته می‌شود ولی شکل نوشتاری bedridden رایج است.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

زمین‌گیر (مجبور به ماندن در رختخواب به دلیل بیماری یا جراحت و غیره)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

His mother was bedridden for three weeks.

مادرش سه هفته زمین‌گیر بود.

The bedrid patient required constant care and attention from the nurses.

بیمار زمین‌گیر نیاز به مراقبت و توجه مداوم پرستاران داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bedridden

  1. adjective sick in bed
    Synonyms:
    ill ailing disabled incapacitated laid up infirm invalid prostrate flat on one’s back

ارجاع به لغت bedridden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bedridden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bedridden

لغات نزدیک bedridden

پیشنهاد بهبود معانی