۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

Incapacitated

سوم‌شخص مفرد:

incapacitates

وجه وصفی حال:

incapacitating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

ناتوان، عاجز، درمانده، زمین‌گیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

He is incapacitated and can't work.

او دیگر زمین‌گیر شده است و نمی‌تواند کار کند.

They could still be mentally alert but physically incapacitated.

آن‌ها می‌توانند از لحاظ ذهنی هوشیار باشند، اما جسم‌شان ناتوان باشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incapacitated

  1. adjective disabled
    Synonyms:
    impaired weak helpless handicapped crippled lame incapable immobilized powerless infirm hurt weakened debilitated paralyzed maimed laid-up impotent confined bedridden out of commission out-of-action sidelined broken-down wornout

سوال‌های رایج incapacitated

وجه وصفی حال incapacitated چی میشه؟

وجه وصفی حال incapacitated در زبان انگلیسی incapacitating است.

سوم‌شخص مفرد incapacitated چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد incapacitated در زبان انگلیسی incapacitates است.

ارجاع به لغت incapacitated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incapacitated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incapacitated

لغات نزدیک incapacitated

پیشنهاد بهبود معانی