سومشخص مفرد:
incapacitatesوجه وصفی حال:
incapacitatingناتوان، عاجز، درمانده، زمینگیر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He is incapacitated and can't work.
او دیگر زمینگیر شده است و نمیتواند کار کند.
They could still be mentally alert but physically incapacitated.
آنها میتوانند از لحاظ ذهنی هوشیار باشند، اما جسمشان ناتوان باشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «incapacitated» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incapacitated