آخرین به‌روزرسانی:

Impaired

ɪmˈperd ɪmˈpeəd

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

خراب، معیوب، آسیب‌دیده، مختل‌شده، ناقص، ناتوان، ضعیف‌شده

After the injury, his cognitive abilities were significantly impaired.

پس‌از آسیب، توانایی‌های شناختی‌اش به‌طور قابل توجهی مختل شد.

She has impaired hearing and needs a hearing aid.

او شنوایی معیوبی دارد و به سمعک نیاز دارد.

adjective

انگلیسی آمریکایی ناتوان، تحت‌تأثیر، غیرعادی (ناتوان در استفاده از خودرو به‌دلیل مستی یا موادمخدر)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Drivers impaired by drugs pose a major risk to road safety.

رانندگانی که تحت‌تأثیر مواد مخدر هستند، خطری بزرگ برای ایمنی جاده‌ها محسوب می‌شوند.

The police stopped her for impaired driving after she failed a sobriety test.

پس‌از آنکه او در آزمایش الکل شکست خورد، پلیس به‌دلیل رانندگی در حالت غیرعادی او را متوقف کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impaired

  1. adjective injured, faulty
    Synonyms:
    damaged hurt broken imperfect defective flawed harmed spoiled unsound marred debilitated down busted kaput on the blink on the fritz
    Antonyms:
    perfect healthy strong

ارجاع به لغت impaired

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impaired» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impaired

لغات نزدیک impaired

پیشنهاد بهبود معانی