Impaired

ɪmˈperd ɪmˈpeəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    impairs
  • وجه وصفی حال:

    impairing

معنی

adjective
خراب، معیوب، آسیب‌دیده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impaired

  1. adjective injured, faulty
    Synonyms: broken, busted, damaged, debilitated, defective, down, flawed, harmed, hurt, imperfect, kaput, marred, on the blink, on the fritz, spoiled, unsound
    Antonyms: healthy, perfect, strong

ارجاع به لغت impaired

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impaired» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impaired

لغات نزدیک impaired

پیشنهاد بهبود معانی