فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Impaired

ɪmˈperd ɪmˈpeəd

سوم‌شخص مفرد:

impairs

وجه وصفی حال:

impairing

معنی

adjective

خراب، معیوب، آسیب‌دیده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impaired

  1. adjective injured, faulty
    Synonyms:
    damaged hurt broken imperfect defective flawed harmed spoiled unsound marred debilitated down busted kaput on the blink on the fritz
    Antonyms:
    perfect healthy strong

ارجاع به لغت impaired

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impaired» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impaired

لغات نزدیک impaired

پیشنهاد بهبود معانی