با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Flawed

flɔd flɔːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
ناقص، اشتباه، معیوب، مشکل‌دار، ایراددار، دارای عیب‌وایراد، خراب
- Her plan was flawed from the start.
- نقشه‌ی او از همان ابتدا مشکل‌دار بود.
- The flawed design led to numerous issues.
- طراحی ناقص منجر به مشکلات متعددی شد.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت flawed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flawed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flawed

لغات نزدیک flawed

پیشنهاد بهبود معانی