آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Flawed

flɔd flɔːd

معنی flawed | جمله با flawed

adjective C2

ناقص، اشتباه، معیوب، مشکل‌دار، ایراددار، دارای عیب‌وایراد، خراب

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Her plan was flawed from the start.

نقشه‌ی او از همان ابتدا مشکل‌دار بود.

The flawed design led to numerous issues.

طراحی ناقص منجر به مشکلات متعددی شد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد flawed

  1. verb add a flaw or blemish to; make imperfect or defective
    Synonyms:
    blemished hurt prejudiced injured impaired harmed damaged vitiated tarnished marred
  1. adjective having a blemish or flaw
    Synonyms:
    blemished

ارجاع به لغت flawed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flawed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flawed

لغات نزدیک flawed

پیشنهاد بهبود معانی