شکل جمع:
flawsدرز، رخنه، عیب، خدشه، عیبدار کردن، ترک برداشتن، تند باد، آشوب ناگهانی، کاستی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a flaw in a gem or a crystal vase
ترک در جواهر یا گلدان بلور
a flaw in a bar of steel
شکستگی در یک شمش پولاد
several flaws in his argument
چندین نکتهضعف در استدلال او
an engine without any flaw
موتوری بدون هیچگونه عیب
Mehri's complexion and looks are flawless.
رنگ و آب و قیافهی مهری نقص ندارد.
Jealousy was the greatest flaw in his personality.
بزرگترین عیب شخصیت او حسادت بود.
a flaw in a will
عیب فنی در وصیتنامه
a flawed diamond
الماس نقصدار
His reasoning is not flawed.
استدلال او کاستی ندارد.
to flaw an agreement
توافق را نقض کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flaw» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flaw