گذشتهی ساده:
blemishedشکل سوم:
blemishedسومشخص مفرد:
blemishesوجه وصفی حال:
blemishingشکل جمع:
blemishesخسارت واردکردن، آسیب زدن، لکهدار کردن، بدنام کردن، افترا زدن، نقص
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The peaches were cheap because their skins were blemished.
هلوها ارزان بودند؛ چون پوست آنها معیوب (و لکهدار) بود.
Lechery was a blemish on his reputation.
شهوترانی لکهای بر شهرت او بود.
Not a single blemish was visible on the victim's body.
حتی یک خدشه یا صدمه هم بر بدن مقتول مشخص نبود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blemish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blemish