با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Brand

brænd brænd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    branded
  • شکل سوم:

    branded
  • سوم‌شخص مفرد:

    brands
  • وجه وصفی حال:

    branding
  • شکل جمع:

    brands

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
نمانام، برند، مارک (نام یا عبارت یا طرح یا نماد یا هر ویژگی دیگری که مشخص‌کننده‌ی خدمات یا فروشنده‌ی محصولی خاص باشد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- What brand is this tea?
- نمانام این چای چیست؟
- What brand of soap do you use?
- از چه مارک صابونی استفاده می کنید؟
noun countable
ادبی هیزم مشتعل
- The brand flickered in the darkness.
- هیزم مشتعل در تاریکی سوسو می‌زد.
- The brand illuminated the room.
- هیزم مشتعل اتاق را روشن کرد.
- He took a brand from the fireplace and threw it at the burglar.
- یک هیزم مشتعل را از شومینه برداشت و (آن را) به طرف سارق پرتاب کرد.
noun countable
جانورشناسی داغ (روی پوست برخی جانوران)
- Those cattle bore the brand of his ranch.
- آن چارپایان دارای داغ (ویژه‌ی) مزرعه‌ی گاوداری او بودند.
- The brand on the horse identified its owner.
- داغ روی اسب معرف صاحب آن بود.
verb - transitive
انگ ... زدن به، برچسب ... زدن (کسی)
- She tried to brand him as a liar.
- سعی کرد به او انگ دروغگو بودن بزند.
- The media attempted to brand the politician as corrupt.
- رسانه‌ها تلاش کردند برچسب فاسد بودن به این سیاستمدار بزنند.
verb - transitive
مارک زدن، نشان‌دار کردن
- The blacksmith used a hot iron to brand the metal handles.
- آهنگر برای مارک زدن به دسته‌های فلزی از آهن داغ استفاده می‌کرد.
- The company wanted to brand their logo on all their products.
- این شرکت می‌خواست نشان‌واره‌ی خود را روی تمام محصولاتش بزند.
verb - transitive
داغ زدن، نشان‌دار کردن (با داغ)
- In the past, they used to brand criminals on the forehead.
- در گذشته پیشانی تبهکاران را داغ می‌زدند.
- He branded his cattle with a hot iron to distinguish them from others.
- گاوهایش را با آهن داغ نشان‌دار کرد تا آن‌ها را از دیگر گاوها متمایز کند.
noun countable
شمشیر
- The warrior wielded his brand with expert.
- جنگجو شمشیرش را با مهارت به کار برد.
- The shining blade of the sword glinted in the sunlight.
- .تیغه‌ی درخشان شمشیر زیر نور خورشید می‌درخشید
noun
مجازی ننگ، داغ
- the brand of criminal activity
- ننگ (ناشی از) اعمال تبهکارانه
- The scandal left a lasting brand on his reputation.
- این رسوایی داغ ماندگاری بر شهرت او گذاشت.
noun countable
گونه، نوع (مشخص)
- a new brand of poetry
- گونه‌ی تازه‌ای از شعر
- The chef's brand of cooking combines traditional flavors with modern techniques.
- در نوع آشپزی این سرآشپز طعم‌های سنتی با تکنیک‌های مدرن تلفیق می‌شود.
verb - transitive
نقش بستن
- That scene was forever branded in her mind.
- آن صحنه برای همیشه در خاطرش نقش بست.
- The company used a catchy slogan to brand their product in consumers' minds.
- این شرکت از یک شعار جذاب برای نقش بستن محصول خود در ذهن مصرف‌کنندگان استفاده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brand

  1. noun type, kind
    Synonyms: cast, character, class, description, grade, make, quality, sort, species, variety
  2. noun distinctive label, mark
    Synonyms: brand name, emblem, hallmark, heraldry, imprint, logo, logotype, marker, sign, stamp, symbol, trademark, welt
  3. noun stigma
    Synonyms: bar sinister, black eye, blot, blur, disgrace, infamy, mark, mark of Cain, odium, onus, reproach, slur, smirch, spot, stain, stigma, taint
  4. verb label negatively
    Synonyms: disgrace, mark, stigmatize, taint

Collocations

  • branding iron

    آهنی که با آن جانور را داغ می‌زنند.

ارجاع به لغت brand

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brand» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brand

لغات نزدیک brand

پیشنهاد بهبود معانی