گذشتهی ساده:
brandedشکل سوم:
brandedسومشخص مفرد:
brandsوجه وصفی حال:
brandingشکل جمع:
brandsنمانام، برند، مارک (نام یا عبارت یا طرح یا نماد یا هر ویژگی دیگری که مشخصکنندهی خدمات یا فروشندهی محصولی خاص باشد)
What brand is this tea?
نمانام این چای چیست؟
What brand of soap do you use?
از چه مارک صابونی استفاده می کنید؟
ادبی هیزم مشتعل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The brand flickered in the darkness.
هیزم مشتعل در تاریکی سوسو میزد.
The brand illuminated the room.
هیزم مشتعل اتاق را روشن کرد.
He took a brand from the fireplace and threw it at the burglar.
یک هیزم مشتعل را از شومینه برداشت و (آن را) به طرف سارق پرتاب کرد.
جانورشناسی داغ (روی پوست برخی جانوران)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
Those cattle bore the brand of his ranch.
آن چارپایان دارای داغ (ویژهی) مزرعهی گاوداری او بودند.
The brand on the horse identified its owner.
داغ روی اسب معرف صاحب آن بود.
انگ ... زدن به، برچسب ... زدن (کسی)
She tried to brand him as a liar.
سعی کرد به او انگ دروغگو بودن بزند.
The media attempted to brand the politician as corrupt.
رسانهها تلاش کردند برچسب فاسد بودن به این سیاستمدار بزنند.
مارک زدن، نشاندار کردن
The blacksmith used a hot iron to brand the metal handles.
آهنگر برای مارک زدن به دستههای فلزی از آهن داغ استفاده میکرد.
The company wanted to brand their logo on all their products.
این شرکت میخواست نشانوارهی خود را روی تمام محصولاتش بزند.
داغ زدن، نشاندار کردن (با داغ)
In the past, they used to brand criminals on the forehead.
در گذشته پیشانی تبهکاران را داغ میزدند.
He branded his cattle with a hot iron to distinguish them from others.
گاوهایش را با آهن داغ نشاندار کرد تا آنها را از دیگر گاوها متمایز کند.
شمشیر
The warrior wielded his brand with expert.
جنگجو شمشیرش را با مهارت به کار برد.
The shining blade of the sword glinted in the sunlight.
.تیغهی درخشان شمشیر زیر نور خورشید میدرخشید
مجازی ننگ، داغ
the brand of criminal activity
ننگ (ناشی از) اعمال تبهکارانه
The scandal left a lasting brand on his reputation.
این رسوایی داغ ماندگاری بر شهرت او گذاشت.
گونه، نوع (مشخص)
a new brand of poetry
گونهی تازهای از شعر
The chef's brand of cooking combines traditional flavors with modern techniques.
در نوع آشپزی این سرآشپز طعمهای سنتی با تکنیکهای مدرن تلفیق میشود.
نقش بستن
That scene was forever branded in her mind.
آن صحنه برای همیشه در خاطرش نقش بست.
The company used a catchy slogan to brand their product in consumers' minds.
این شرکت از یک شعار جذاب برای نقش بستن محصول خود در ذهن مصرفکنندگان استفاده کرد.
آهنی که با آن جانور را داغ میزنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «brand» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brand