امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Smirch

smɜːrt͡ʃ smɜːt͡ʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - transitive
لکه، کثافت، ننگ، لکه‌دار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد smirch

  1. noun A smudge
    Synonyms:
    smear spot blot blotch stain smudge daub smutch splotch slur
  1. verb To soil
    Synonyms:
    smear besmirch smudge besmear dirty sully bedaub dab bespatter discolor blacken blemish blot daub defame blotch contaminate corrupt plaster country slander degrade discredit asperse disgrace dishonor pollute denigrate soil calumniate stain taint tarnish
  1. noun Dishonor
    Synonyms:
    stigma slur blemish
  1. verb To degrade
    Synonyms:
    sully discredit malign

ارجاع به لغت smirch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «smirch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/smirch

لغات نزدیک smirch

پیشنهاد بهبود معانی