با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Smirch

smɜːrt͡ʃ smɜːt͡ʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - transitive
لکه، کثافت، ننگ، لکه‌دار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد smirch

  1. noun A smudge
    Synonyms: smear, spot, blot, blotch, stain, smudge, daub, smutch, splotch, slur
  2. verb To soil
    Synonyms: smear, besmirch, smudge, besmear, dirty, sully, bedaub, dab, bespatter, discolor, blacken, blemish, blot, daub, defame, blotch, contaminate, corrupt, plaster, country, slander, degrade, discredit, asperse, disgrace, dishonor, pollute, denigrate, soil, calumniate, stain, taint, tarnish
  3. noun Dishonor
    Synonyms: stigma, slur, blemish
  4. verb To degrade
    Synonyms: sully, discredit, malign

ارجاع به لغت smirch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «smirch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/smirch

لغات نزدیک smirch

پیشنهاد بهبود معانی