خندان، بامزه، بانمک، با پوزخند
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His smirky attitude made her roll her eyes.
رفتار بانمکش باعث شد چشمانش را گرد کند.
She gave him a smirky look before walking away.
قبلاز اینکه دور شود، نگاهی خندان به او انداخت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «smirky» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/smirky