زدن، شکست دادن، خرد کردن، شکستن، کشتن، ذلیل کردن، کوبیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Rustam smote his enemy dead.
رستم با یک ضربهی جانانه دشمن را کشت.
Blacksmiths were smiting the anvil.
آهنگران بر سندان میکوبیدند.
The herd was smitten by foot-and-mouth disease.
بیماری تب برفکی گله را سخت دچار کرد.
He was smitten with dread.
وحشتزده شد.
She was smitten by conscience.
وجدان او را عذاب میداد.
All were smitten by her beauty.
همه تحتتأثیر زیبایی او قرار گرفتند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «smite» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/smite