زدن، تصادف کردن، برخوردکردن، تصادم کردن، وزش، دمیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He bopped me on the back.
سقلمه به پشتم زد.
a bop on the nose
ضربهای بر دماغ
They were bopping away till the wee hours.
تا سپیدهدم مشغول پایکوبی بودند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bop» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bop