فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Clout

klaʊt klaʊt

شکل جمع:

clouts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive informal

ضربه زدن، کتک زدن، مشت زدن

She clouted the mosquito that was buzzing around her head.

به پشه‌ای که دور سرش وزوز می‌کرد، ضربه زد.

The teacher clouted the student on the back for misbehaving in class.

معلم به پشت دانش‌آموز به‌دلیل بدرفتاری در کلاس مشت زد.

verb - transitive informal

ورزش محکم زدن، ضربه زدن (در کریکت یا بیسبال)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

She clouted the baseball over the fence with a powerful swing.

او توپ بیسبال را با یک قوس نیرومند از روی حصار ضربه زد.

The player clouted the cricket ball, sending it soaring into the stands.

بازیکن به توپ کریکت محکم زد و آن را به سکوها رساند.

noun uncountable

قدرت، نفوذ، برتری، برش

He has a lot of clout in the Ministry.

در وزارت‌خانه خیلی برش دارد.

He gained clout within the organization by successfully leading major projects.

او با رهبری موفق، پروژه‌های بزرگ در سازمان نفوذ پیدا کرد.

noun countable informal

ضربه‌ی سنگین، مشت، کتک

He aimed a clout at the old tree, venting his frustration.

او مشتی به درخت کهن‌سال زد و ناراحتی خود را تخلیه کرد.

She gave the door a hard clout, trying to jar it open.

او به در ضربه‌ی محکمی زد و سعی کرد آن را باز کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clout

  1. noun power
    Synonyms:
    power authority influence sway weight standing prestige pull
  1. verb hit
    Synonyms:
    hit strike smack slap rap thump whack sock blow cuff clip box clobber

ارجاع به لغت clout

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clout» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clout

لغات نزدیک clout

پیشنهاد بهبود معانی