آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۵ تیر ۱۴۰۴

    Power

    paʊr ˈpaʊə

    گذشته‌ی ساده:

    powered

    شکل سوم:

    powered

    سوم‌شخص مفرد:

    powers

    وجه وصفی حال:

    powering

    شکل جمع:

    powers

    معنی power | جمله با power

    noun uncountable B2

    زور، قدرت، برتری، توان، اقتدار، سلطه (توانایی کنترل مردم یا اتفاقات)

    He is completely in his wife's power.

    او کاملاً تحت سلطه‌ی زنش است.

    She wielded considerable power within the company.

    او قدرت قابل توجهی در شرکت داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He used his power and influence to get what he wanted.

    او از اقتدار و نفوذ خود برای رسیدن به خواسته‌اش استفاده کرد.

    noun uncountable C1

    قدرت، سلطه (سیاسی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    He is considered to be a major parliamentary power.

    او قدرت پارلمانی محسوب می‌شود.

    The king held absolute power over his kingdom.

    شاه، سلطه‌ی مطلق بر پادشاهی خود داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    when the Republicans were in power

    وقتی که جمهوری‌خواهان بر مسند قدرت بودند

    China has become an atomic power.

    چین، قدرت اتمی شده است.

    noun uncountable C1

    نیرو، توان، قدرت، زور

    I'll do everything in my power.

    هرکاری در توانم باشد خواهم کرد.

    The hurricane's power knocked down trees and power lines.

    قدرت طوفان، درختان و خطوط برق را از جا کند.

    noun uncountable

    اختیار، حق، قدرت (قانونی یا رسمی)

    She has been given full power to deal with the situation.

    به او اختیار تام داده شده است که به موضوع رسیدگی کند.

    The committee has the power to approve or reject the proposal.

    کمیته، حق تأیید یا رد این پیشنهاد را دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    by the powers vested in him

    بنابه اختیاراتی که به او تفویض شده است

    the power to sign company checks

    اختیار امضای چک‌های شرکت

    noun uncountable B1

    برق (در زمینه‌ی تولید و مصرف آن)

    The storm knocked out the power to our entire neighborhood.

    طوفان، برق کل محله‌ی ما را قطع کرد.

    The emergency generator provides backup power.

    ژنراتور اضطراری، برق پشتیبان را تأمین می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a power cut

    قطع شدن برق

    noun uncountable C1

    مهارت، توانایی، قدرت

    Humans are distinguished by their unique power of abstract thought.

    انسان‌ها با توانایی منحصربه‌فرد تفکر انتزاعی خود متمایز می‌شوند.

    He used all his power of persuasion to convince the jury.

    او از تمام مهارت اقناع خود برای متقاعد کردن هیئت‌منصفه استفاده کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The team relied on the power of teamwork to achieve their goal.

    این تیم برای رسیدن به هدف خود به قدرت کار گروهی متکی بود.

    the power to look into the future

    توانایی پیش‌بینی، قدرت آینده‌نگری

    noun countable C1

    قدرت (شخص، سازمان یا کشوری که بر دیگران سلطه دارد)

    The tech company has become a major power in the industry.

    این شرکت فناوری به قدرتی بزرگ در این صنعت تبدیل شده است.

    Japan emerged as a major industrial power after World War II.

    ژاپن پس‌از جنگ جهانی دوم به‌عنوان قدرت صنعتی بزرگی ظاهر شد.

    noun uncountable

    فیزیک توان (میزان انرژی تولید شده و استفاده شده)

    The power rating of this lightbulb is 60 watts.

    توان نامی این لامپ شصت وات است.

    The engine's power is impressive for its size.

    توان تولیدی موتور برای اندازه‌اش چشمگیر است.

    noun uncountable

    قدرت بزرگ‌نمایی

    This microscope has a very high power.

    این میکروسکوپ قدرت بزرگ‌نمایی بسیار بالایی دارد.

    The telescope's power allowed us to see distant galaxies.

    قدرت بزرگ‌نمایی تلسکوپ به ما اجازه داد تا کهکشان‌های دور را ببینیم.

    noun singular

    ریاضی توان (برای بیان اینکه عددی چند بار در خود ضرب شده)

    Two to the third power equals eight.

    دو به توان سه برابر است با هشت.

    Calculate five raised to the power of two.

    پنج به توان دو را محاسبه کنید.

    verb - transitive

    تأمین کردن انرژی، به کار انداختن چیزی

    This airplane is powered by four jet engines.

    چهار موتور جت این هواپیما را به حرکت در می‌آورد.

    The factory is powered by a large generator.

    انرژی این کارخانه توسط ژنراتور بزرگی تأمین می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The small boat was powered by a strong outboard motor.

    قایق کوچک توسط موتور بیرونیِ قدرتمندی حرکت می‌کرد.

    The irrigation system is powered by a diesel engine.

    سیستم آبیاری، توسط موتور دیزلی به‌ کار می‌افتد.

    verb - intransitive

    با قدرت عمل کردن

    She powered past the defenders and scored the winning goal.

    او با قدرت از مدافعان گذشت و گل پیروزی را به ثمر رساند.

    Despite feeling exhausted, he powered through the final set of repetitions.

    باوجود احساس خستگی، او باقدرت آخرین ست تکرارها را به پایان رساند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The boxer powered into his opponent with a series of devastating punches.

    بوکسور با یک سری مشت‌های ویرانگر به حریف خود حمله کرد.

    verb - transitive

    ورزش شوت زدن به توپ، ضربه زدن به توپ (با قدرت)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    He powered a shot into the top corner of the net.

    او با قدرت شوتی را به گوشه‌ی بالای دروازه زد.

    He powered his penalty kick straight down the middle.

    او ضربه‌ی پنالتی خود را با قدرت مستقیم به وسط دروازه زد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She powered her serve past her opponent for an ace.

    او با قدرت سرویس خود را از کنار حریفش عبور داد و امتیاز مستقیم گرفت.

    verb - transitive

    تسریع کردن، شتاب بخشیدن، تقویت کردن (بهره‌وری)

    The athlete's rigorous training regimen powered his performance.

    برنامه‌ی تمرینی سخت ورزش‌کار، عملکرد او را تقویت کرد.

    The government's investment in infrastructure powered economic growth in the region.

    سرمایه‌گذاری دولت در زیرساخت‌ها، رشد اقتصادی در منطقه را تسریع کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The introduction of a new product line powered the company's revenue growth.

    معرفی خط تولید جدید، رشد درآمد شرکت را تسریع کرد.

    adjective

    برقی

    The construction worker used a power drill to quickly bore holes in the wood.

    کارگر ساختمانی از دریل برقی برای سوراخ کردن سریع چوب استفاده کرد.

    The mechanic recommended a power wrench for tightening those stubborn bolts.

    مکانیک، آچار برقی را برای سفت کردن آن پیچ‌های سرسخت توصیه کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    power saw

    اره‌ی برقی

    power tools

    ابزار برقی

    an atomic power station

    نیروگاه برق اتمی

    adjective

    ورزش قدرتی

    She developed into a power forward, dominating the rebounds.

    او به فورواردی قدرتی تبدیل شد و در ریباندها تسلط داشت.

    With his power serve, he quickly took control of the match.

    او با سرویس قدرتی خود به‌سرعت کنترل مسابقه را به دست گرفت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد power

    1. noun ability, competence
      Synonyms:
      capability capacity competence skill talent faculty aptitude qualification potential gift effectiveness efficacy dynamism influence function endowment virtue potentiality bent turn
      Antonyms:
      inability incompetence incapacity weakness
    1. noun physical ability, capacity
      Synonyms:
      strength energy force might muscle vigor potency capacity vim brawn forcefulness intensity potential dynamism puissance horsepower weight voltage virtue sinew arm mechanical energy omnipotence applied force
      Antonyms:
      weakness disability impairment infirmity debility impotence
    1. noun control, dominance
      Synonyms:
      dominance authority command direction leadership management rule strength sway influence jurisdiction might supremacy dominion hegemony ascendancy predominance sovereignty authorization license right privilege prerogative weight prestige clout steam connection strings inside track wire say-so moxie warrant imperium omnipotence birthright diadem regency
      Antonyms:
      weakness surrender subservience yielding inefficiency

    Collocations

    in one's power

    در قدرت کسی، تحت نفوذ کسی

    in power

    مصدر قدرت

    power lines

    خطوط انتقال نیرو، شاه سیم‌های برق، کابل‌های برق

    power sharing

    سهیم شدن در قدرت

    power struggle

    مبارزه برسر قدرت، پیکار جاه و مقام، تنازع قدرت

    Collocations بیشتر

    return to power

    بازگشت به قدرت، بازیابی جاه و مقام

    the powers of darkness

    نیروهای اهریمنی، قدرت‌های شیطانی

    Idioms

    have power over someone (or something)

    (روی کسی یا چیزی) نفوذ داشتن، تحت تسلط داشتن

    more power to someone's elbow

    (انگلیس - عامیانه) خدا کند موفق شود، دست علی به همراهش

    more power to you!

    (عامیانه) خدا یارت باشد!، دست علی به همراهت!، موفق باشی!

    power behind the throne

    قدرت پشت‌پرده، شخص نیرومندی که پشت‌پرده و به نام دیگری کار می‌کند

    power corrupts, and absolute power corrupts absolutely

    قدرت فاسد می‌کند و قدرت مطلق مطلقاً فاسد می‌کند

    Idioms بیشتر

    the powers that be

    (کنایه‌آمیز) از ما بهتران، مصادر امور، گردن‌کلفت‌ها

    لغات هم‌خانواده power

    noun
    power, superpower, powerlessness, empowerment
    adjective
    powerful, overpowering, power, powered
    verb - transitive
    power, empower, overpower
    adverb
    powerfully, overpoweringly

    سوال‌های رایج power

    معنی power به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «power» در زبان فارسی به «قدرت» ترجمه می‌شود.

    قدرت مفهومی بنیادین در زندگی انسان و ساختارهای اجتماعی است که در ابعاد مختلف فیزیکی، ذهنی، فردی، جمعی، علمی، اقتصادی و تکنولوژیک نمود می‌یابد. این واژه، یکی از گسترده‌ترین و پویاترین مفاهیم در زبان‌های مختلف است و معنا و تأثیر آن بسته به بافت کاربرد، می‌تواند از نیروی فیزیکی گرفته تا نفوذ سیاسی، از تسلط ذهنی تا ظرفیت عملکردی دستگاه‌ها را دربر بگیرد.

    در سطح فردی، «قدرت» به توانایی انجام کار، تصمیم‌گیری مستقل، اعمال اراده یا تأثیرگذاری بر محیط اطراف اطلاق می‌شود. فردی که از قدرت ذهنی یا روانی بالایی برخوردار است، می‌تواند در شرایط دشوار تصمیم‌های منطقی بگیرد، فشارها را کنترل کند و مسیر رشد خود را با اراده‌ای استوار دنبال کند. در این معنا، قدرت با خودآگاهی، عزت نفس و تاب‌آوری ارتباط مستقیم دارد.

    در حوزه‌ی فیزیک، قدرت به میزان انجام کار در واحد زمان گفته می‌شود و یکی از مفاهیم کلیدی در علم مهندسی و مکانیک به‌شمار می‌آید. مثلاً وقتی درباره‌ی قدرت یک موتور صحبت می‌کنیم، منظور توانایی آن در انجام کار مکانیکی در زمان مشخص است. واحد اندازه‌گیری قدرت در سیستم بین‌المللی وات (Watt) است و در زندگی روزمره در توصیف وسایل برقی، خودروها و سیستم‌های تولید انرژی به‌کار می‌رود.

    در عرصه‌های اجتماعی و روابط انسانی، قدرت به توانایی تأثیرگذاری بر رفتار دیگران، کنترل منابع، تصمیم‌سازی یا هدایت جریان‌های جمعی اشاره دارد. قدرت می‌تواند به‌صورت رسمی از طریق مقام، موقعیت شغلی یا ساختار قانونی اعمال شود، یا به‌صورت غیررسمی از طریق نفوذ شخصی، محبوبیت یا تخصص شکل بگیرد. قدرت در این معنا هم می‌تواند سازنده باشد و هم مخرب؛ بسته به این‌که چگونه و برای چه هدفی به‌کار گرفته شود.

    در دنیای فناوری، قدرت نه تنها به توان مصرفی یا عملیاتی دستگاه‌ها اشاره دارد، بلکه نماد توانمندی فنی، دسترسی به داده‌ها، ظرفیت پردازش و حتی تسلط اطلاعاتی است. در عصر دیجیتال، آن‌که قدرت پردازش، دسترسی به داده‌های عظیم یا کنترل بر زیرساخت‌های اطلاعاتی را دارد، بر شکل‌گیری آینده‌ی جوامع و ارتباطات بشری تأثیر می‌گذارد.

    «قدرت» واژه‌ای است که هم تحسین‌برانگیز و هم حساسیت‌برانگیز است. این واژه، هم‌زمان می‌تواند الهام‌بخش رشد و تعالی باشد یا مایه‌ی سوءاستفاده و سلطه‌جویی. نوع نگاه ما به قدرت، شیوه‌ی به‌کارگیری آن، و آگاهی از مسئولیتی که با آن همراه است، تعیین می‌کند که قدرت در خدمت پیشرفت و عدالت قرار گیرد یا در مسیر انحراف و افراط.

    گذشته‌ی ساده power چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده power در زبان انگلیسی powered است.

    شکل سوم power چی میشه؟

    شکل سوم power در زبان انگلیسی powered است.

    شکل جمع power چی میشه؟

    شکل جمع power در زبان انگلیسی powers است.

    وجه وصفی حال power چی میشه؟

    وجه وصفی حال power در زبان انگلیسی powering است.

    سوم‌شخص مفرد power چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد power در زبان انگلیسی powers است.

    ارجاع به لغت power

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «power» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/power

    لغات نزدیک power

    • - powdery
    • - powdery mildew
    • - power
    • - power behind the throne
    • - power button
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.