گذشتهی ساده:
poweredشکل سوم:
poweredسومشخص مفرد:
powersوجه وصفی حال:
poweringشکل جمع:
powersزور، قدرت، برتری، توان، اقتدار، سلطه (توانایی کنترل مردم یا اتفاقات)
He is completely in his wife's power.
او کاملاً تحت سلطهی زنش است.
She wielded considerable power within the company.
او قدرت قابل توجهی در شرکت داشت.
He used his power and influence to get what he wanted.
او از اقتدار و نفوذ خود برای رسیدن به خواستهاش استفاده کرد.
قدرت، سلطه (سیاسی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He is considered to be a major parliamentary power.
او قدرت پارلمانی محسوب میشود.
The king held absolute power over his kingdom.
شاه، سلطهی مطلق بر پادشاهی خود داشت.
when the Republicans were in power
وقتی که جمهوریخواهان بر مسند قدرت بودند
China has become an atomic power.
چین، قدرت اتمی شده است.
نیرو، توان، قدرت، زور
I'll do everything in my power.
هرکاری در توانم باشد خواهم کرد.
The hurricane's power knocked down trees and power lines.
قدرت طوفان، درختان و خطوط برق را از جا کند.
اختیار، حق، قدرت (قانونی یا رسمی)
She has been given full power to deal with the situation.
به او اختیار تام داده شده است که به موضوع رسیدگی کند.
The committee has the power to approve or reject the proposal.
کمیته، حق تأیید یا رد این پیشنهاد را دارد.
by the powers vested in him
بنابه اختیاراتی که به او تفویض شده است
the power to sign company checks
اختیار امضای چکهای شرکت
برق (در زمینهی تولید و مصرف آن)
The storm knocked out the power to our entire neighborhood.
طوفان، برق کل محلهی ما را قطع کرد.
The emergency generator provides backup power.
ژنراتور اضطراری، برق پشتیبان را تأمین میکند.
a power cut
قطع شدن برق
مهارت، توانایی، قدرت
Humans are distinguished by their unique power of abstract thought.
انسانها با توانایی منحصربهفرد تفکر انتزاعی خود متمایز میشوند.
He used all his power of persuasion to convince the jury.
او از تمام مهارت اقناع خود برای متقاعد کردن هیئتمنصفه استفاده کرد.
The team relied on the power of teamwork to achieve their goal.
این تیم برای رسیدن به هدف خود به قدرت کار گروهی متکی بود.
the power to look into the future
توانایی پیشبینی، قدرت آیندهنگری
قدرت (شخص، سازمان یا کشوری که بر دیگران سلطه دارد)
The tech company has become a major power in the industry.
این شرکت فناوری به قدرتی بزرگ در این صنعت تبدیل شده است.
Japan emerged as a major industrial power after World War II.
ژاپن پساز جنگ جهانی دوم بهعنوان قدرت صنعتی بزرگی ظاهر شد.
فیزیک توان (میزان انرژی تولید شده و استفاده شده)
The power rating of this lightbulb is 60 watts.
توان نامی این لامپ شصت وات است.
The engine's power is impressive for its size.
توان تولیدی موتور برای اندازهاش چشمگیر است.
قدرت بزرگنمایی
This microscope has a very high power.
این میکروسکوپ قدرت بزرگنمایی بسیار بالایی دارد.
The telescope's power allowed us to see distant galaxies.
قدرت بزرگنمایی تلسکوپ به ما اجازه داد تا کهکشانهای دور را ببینیم.
ریاضی توان (برای بیان اینکه عددی چند بار در خود ضرب شده)
Two to the third power equals eight.
دو به توان سه برابر است با هشت.
Calculate five raised to the power of two.
پنج به توان دو را محاسبه کنید.
تأمین کردن انرژی، به کار انداختن چیزی
This airplane is powered by four jet engines.
چهار موتور جت این هواپیما را به حرکت در میآورد.
The factory is powered by a large generator.
انرژی این کارخانه توسط ژنراتور بزرگی تأمین میشود.
The small boat was powered by a strong outboard motor.
قایق کوچک توسط موتور بیرونیِ قدرتمندی حرکت میکرد.
The irrigation system is powered by a diesel engine.
سیستم آبیاری، توسط موتور دیزلی به کار میافتد.
با قدرت عمل کردن
She powered past the defenders and scored the winning goal.
او با قدرت از مدافعان گذشت و گل پیروزی را به ثمر رساند.
Despite feeling exhausted, he powered through the final set of repetitions.
باوجود احساس خستگی، او باقدرت آخرین ست تکرارها را به پایان رساند.
The boxer powered into his opponent with a series of devastating punches.
بوکسور با یک سری مشتهای ویرانگر به حریف خود حمله کرد.
ورزش شوت زدن به توپ، ضربه زدن به توپ (با قدرت)
He powered a shot into the top corner of the net.
او با قدرت شوتی را به گوشهی بالای دروازه زد.
He powered his penalty kick straight down the middle.
او ضربهی پنالتی خود را با قدرت مستقیم به وسط دروازه زد.
She powered her serve past her opponent for an ace.
او با قدرت سرویس خود را از کنار حریفش عبور داد و امتیاز مستقیم گرفت.
تسریع کردن، شتاب بخشیدن، تقویت کردن (بهرهوری)
The athlete's rigorous training regimen powered his performance.
برنامهی تمرینی سخت ورزشکار، عملکرد او را تقویت کرد.
The government's investment in infrastructure powered economic growth in the region.
سرمایهگذاری دولت در زیرساختها، رشد اقتصادی در منطقه را تسریع کرد.
The introduction of a new product line powered the company's revenue growth.
معرفی خط تولید جدید، رشد درآمد شرکت را تسریع کرد.
برقی
The construction worker used a power drill to quickly bore holes in the wood.
کارگر ساختمانی از دریل برقی برای سوراخ کردن سریع چوب استفاده کرد.
The mechanic recommended a power wrench for tightening those stubborn bolts.
مکانیک، آچار برقی را برای سفت کردن آن پیچهای سرسخت توصیه کرد.
power saw
ارهی برقی
power tools
ابزار برقی
an atomic power station
نیروگاه برق اتمی
ورزش قدرتی
She developed into a power forward, dominating the rebounds.
او به فورواردی قدرتی تبدیل شد و در ریباندها تسلط داشت.
With his power serve, he quickly took control of the match.
او با سرویس قدرتی خود بهسرعت کنترل مسابقه را به دست گرفت.
در قدرت کسی، تحت نفوذ کسی
مصدر قدرت
خطوط انتقال نیرو، شاه سیمهای برق، کابلهای برق
سهیم شدن در قدرت
مبارزه برسر قدرت، پیکار جاه و مقام، تنازع قدرت
بازگشت به قدرت، بازیابی جاه و مقام
نیروهای اهریمنی، قدرتهای شیطانی
have power over someone (or something)
(روی کسی یا چیزی) نفوذ داشتن، تحت تسلط داشتن
(انگلیس - عامیانه) خدا کند موفق شود، دست علی به همراهش
(عامیانه) خدا یارت باشد!، دست علی به همراهت!، موفق باشی!
قدرت پشتپرده، شخص نیرومندی که پشتپرده و به نام دیگری کار میکند
power corrupts, and absolute power corrupts absolutely
قدرت فاسد میکند و قدرت مطلق مطلقاً فاسد میکند
(کنایهآمیز) از ما بهتران، مصادر امور، گردنکلفتها
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «power» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/power