امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Power

paʊr ˈpaʊə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    powered
  • شکل سوم:

    powered
  • سوم‌شخص مفرد:

    powers
  • وجه وصفی حال:

    powering
  • شکل جمع:

    powers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
زور، قدرت، برتری، توان، نیرو، اقتدار، سلطه، اختیار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the great powers
- ابرقدرت‌ها
- when the Republicans were in power
- وقتی که جمهوری‌خواهان سر کار بودند
- He is completely in his wife's power.
- او کاملاً زیر نفوذ زنش است.
- I'll do everything in my power.
- هرکاری از دستم بربیاید خواهم کرد.
- power saw
- اره‌ی برقی
- power tools
- ابزار برقی
- an atomic power station
- نیروگاه برق اتمی
- a power cut
- قطع شدن برق
- the number 2 to the power of 3
- عدد 2 به توان3
- Your visit while I was ill did me a power of good.
- ملاقات شما هنگامی که بیمار بودم یک دنیا به من کمک کرد.
- electrical power
- نیروی برق
- China has become an atomic power.
- چین یک قدرت اتمی شده است.
- He is considered to be a major parliamentary power.
- او یک قدرت پارلمانی محسوب می‌شود.
- She has been given full power to deal with the situation.
- به او اختیار تام داده شده است که به موضوع رسیدگی کند.
- by the powers vested in him
- بنابه اختیاراتی که به او تفویض شده است
- the power to sign company checks
- اختیار امضای چک‌های شرکت
- the power to look into the future
- توانایی پیش‌بینی، قدرت آینده‌نگری
- the power of hearing
- قدرت شنوایی
- power base
- پایگاه قدرت
- air power
- قدرت هوایی
- water power
- نیروی آب
- muscle power
- قدرت ماهیچه
- military power
- قدرت نظامی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive verb - intransitive
نیرو بخشیدن، نیرومند کردن
- a high-powered telescope
- تلسکوپ پرقدرت
- a solar-powered car
- اتومبیل دارای نیروی خورشیدی
- This airplane is powered by four jet engines.
- چهار موتور جت این هواپیما را به حرکت در می‌آورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد power

  1. noun ability, competence
    Synonyms:
    aptitude bent capability capacity competency dynamism effectiveness efficacy endowment faculty function gift influence potential potentiality qualification skill talent turn virtue
    Antonyms:
    inability incapacity incompetence weakness
  1. noun physical ability, capacity
    Synonyms:
    applied force arm brawn dynamism energy force forcefulness horsepower intensity mechanical energy might muscle omnipotence potency potential puissance sinew strength vigor vim virtue voltage weight
    Antonyms:
    debility disability impairment impotence infirmity weakness
  1. noun control, dominance
    Synonyms:
    ascendancy authority authorization birthright clout command connection diadem direction domination dominion hegemony imperium influence inside track jurisdiction law leadership license management might moxie omnipotence paramountcy predominance prerogative prestige privilege regency right rule say-so sovereignty steam strength strings superiority supremacy sway warrant weight wire
    Antonyms:
    inefficiency subservience surrender weakness yielding

Collocations

  • power lines

    خطوط انتقال نیرو، شاه سیم‌های برق، کابل‌های برق

  • power struggle

    مبارزه برسر قدرت، پیکار جاه و مقام، تنازع قدرت

  • return to power

    بازگشت به قدرت، بازیابی جاه و مقام

Idioms

  • more power to you!

    (عامیانه) خدا یارت باشد!، دست علی به همراهت!، موفق باشی!

  • power behind the throne

    قدرت پشت‌پرده، شخص نیرومندی که پشت‌پرده و به نام دیگری کار می‌کند

  • the powers that be

    (کنایه‌آمیز) از ما بهتران، مصادر امور، گردن‌کلفت‌ها

لغات هم‌خانواده power

ارجاع به لغت power

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «power» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/power

لغات نزدیک power

پیشنهاد بهبود معانی