آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۹ بهمن ۱۴۰۳

    Capacity

    kəˈpæsəti kəˈpæsəti

    شکل جمع:

    capacities

    معنی capacity | جمله با capacity

    noun B2

    گنجایش، گنجایی، گنج، ظرفیت، خورند، اندوزش، جا، انبارش، آبشخور

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    This bus has a capacity of thirty passengers.

    این اتوبوس گنجایش سی سرنشین را دارد.

    What is the capacity of this oil tanker?

    گنجایی این نفتکش چقدر است؟

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a water tank with a capacity of ten thousand gallons

    آب‌انباری به ظرفیت ده هزار گالن

    noun

    حداکثر ظرفیت، بیشین گنج، بیشین گنجایی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    the airplane was filled to capacity.

    هواپیما کاملاً پر بود.

    noun

    گنجایش فکری، استعداد، لیاقت، کارآیی، توانش، توانایی

    she has the capacity to learn fast.

    او توانایی آن را دارد که تند یاد بگیرد.

    he does not have the capacity for this job.

    او لیاقت این کار را ندارد.

    noun

    در مقام، به عنوان، سمت

    I attended the meeting in the capacity of an advisor.

    در گردهمایی به‌عنوان رایزن حضور یافتم.

    noun

    حقوق صلاحیت، اختیار

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    it is outside the capacity of this court.

    (آن موضوع) از صلاحیت این دادگاه خارج است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد capacity

    1. noun volume; limit of volume held
      Synonyms:
      space room size quantity amount extent range compass measure scope amplitude dimensions holding ability holding power latitude reach bulk mass proportions contents full spread accommodation sufficiency burden magnitude retention expanse standing room only sweep
    1. noun ability; competency
      Synonyms:
      skill talent ability power strength aptitude competence capability facility intelligence cleverness gift genius knack qualification efficiency caliber adequacy readiness inclination bent forte brains compass stature might the goods what it takes aptness
      Antonyms:
      inability incompetence impotence

    Collocations

    a capacity crowd (or audience)

    جمعیت به حد گنجایش، پر

    at capacity

    به میزان حداکثر تولید، به گنجایی بیشین

    filled to capacity

    کاملاً پر، به حد گنجایش

    within one's capacity

    در حد صلاحیت یا اختیار کسی

    mental capacity

    ظرفیت ذهنی، گنجایش ذهنی (توانایی فرد در درک، تحلیل و ارزیابی اطلاعات برای اتخاذ تصمیمات آگاهانه و منطقی)

    Collocations بیشتر

    memory capacity

    گنجایش حافظه

    سوال‌های رایج capacity

    شکل جمع capacity چی میشه؟

    شکل جمع capacity در زبان انگلیسی capacities است.

    ارجاع به لغت capacity

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «capacity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/capacity

    لغات نزدیک capacity

    • - capacitor store
    • - capacitron
    • - capacity
    • - capacole
    • - caparison
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.