شکل جمع:
compassesاین لغت در معنی «پرگار» بهصورتِ جمع (compasses) میآید.
به قطبنمایِ زمینشناسی «کمپاس» (compass) گفته میشود.
(وسیلهای که با استفاده از میدان مغناطیسیِ زمین جهت قطب شمال را نشان میدهد) قطبنما
Mountaineers should be equipped with a map and compass.
کوهنوردان باید به نقشه و قطبنما مجهز باشند.
the points of the compass (= N., S., E., W., etc.)
جهتهای قطبنما (شمال و جنوب و شرق و غرب و غیره)
He always carries a compass when he walks in the woods.
او همیشه وقتی در جنگل قدم میزند، قطبنما همراه دارد.
A compass shows you which direction is north.
قطبنما به شما نشان میدهد که کدام جهت شمال است.
(وسیلهای برای کشیدن دایره که در رسم فنی و کشیدن شکلهای هندسی و نقشهکشی از آن استفاده میشود) پرگار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A regular heptagon cannot be constructed accurately with only ruler and compass.
نمیتوان هفتضلعی منظم را بهطور دقیق فقط با خطکش و پرگار رسم کرد.
You will need sharp scissors, a ruler, and a pair of compasses for making circles.
برای رسم دایره به قیچی تیز، خطکش و پرگار نیاز خواهید داشت.
محدوده، دامنه، حیطه، گستره، رِنج
the compass of a singer’s voice
محدودهی صدای خواننده
This topic falls beyond the compass of my research.
این موضوع فراتر از گسترهی تحقیقات من است.
These things are beyond the compass of the human mind.
این چیزها از محدودهی فکر بشر خارج است.
The clarinet has a compass of three-and-a-half octaves.
دامنهی صدای کلارینت سهونیم اکتاو است.
Within the compass of a normal sized book such a comprehensive survey was not practicable.
در محدودهی کتابی با اندازهی معمولی، چنین بررسی جامعی عملی نبود.
قدیمی (علیه کسی) تدبیر کردن، نقشه کشیدن، طرحریزی کردن
Persons who have compassed my destruction.
افرادی که نقشهی نابودی مرا کشیدهاند.
to compass a treacherous plan
طرحریزی کردن نقشهای خائنانه
احاطه کردن
a lake compassed by mountains
دریاچهای که کوهها آن را احاطه کردهاند
An old stone wall compasses his home.
یک دیوار سنگیِ قدیمی خانهاش را احاطه کرده است.
قدیمی به هدف رسیدن، دستیافتن، به دست آوردن، تحت مالکیت درآوردن
to compass one's end
به مقاصد خود دست یافتن
He compassed a vast estate.
او املاک وسیعی را تحت مالکیت درآورد.
فهمیدن، درک کردن
He could not compass the seriousness of the problem.
او نمیتوانست شدت و وخامت مشکل را درک کند.
His mind could not compass the extent of the disaster
ذهن او نمیتوانست وسعت فاجعه را درک کند.
قدیمی گرد چیزی چرخیدن، دور زدن
It would take a week to compass his property on foot.
یه هفته طول میکشه که با پای پیاده دور املاک و داراییهاش بچرخیم.
We compassed the earth.
دور زمین چرخیدیم (=سفر کردیم).
خمیده، منحنی، انحنادار
compass roof
سقف منحنی
a compass timber
چوب خمیده
کلمه "compass" در زبان انگلیسی به معنای "قطبنما" است. در واقع، این کلمه به ابزاری اشاره دارد که به ما کمک میکند تا جهتها را شناسایی کنیم و در مسیرهای مختلف حرکت کنیم.
تعریف و عملکرد
قطبنما ابزاری است که برای تعیین شمال جغرافیایی و در نتیجه سایر جهات (جنوب، شرق و غرب) استفاده میشود. این ابزار به وسیله یک سوزن مغناطیسی عمل میکند که به سمت قطب شمال مغناطیسی زمین میچرخد. با توجه به این که قطب شمال مغناطیسی با قطب شمال جغرافیایی متفاوت است، استفاده صحیح از قطبنما نیاز به آگاهی از این تفاوت دارد.
تاریخچه
استفاده از قطبنما به بیش از ۱۰۰۰ سال پیش برمیگردد و اولین بار در چین باستان مورد استفاده قرار گرفت. در آن زمان، قطبنماها از سنگهای مغناطیسی ساخته میشدند و به تدریج به دیگر نقاط جهان، از جمله اروپا، انتقال یافتند. قطبنما به عنوان ابزاری حیاتی در ناوبری دریایی و خشکی به شمار میرفت و به کاوشگران این امکان را میداد تا در مسیرهای ناشناخته پیش بروند.
انواع قطبنما
قطبنماها انواع مختلفی دارند که میتوان به قطبنمای مغناطیسی، قطبنمای دیجیتال، و قطبنمای جیپیاس اشاره کرد. هر یک از این انواع کاربردهای خاص خود را دارند و در موقعیتهای مختلف مورد استفاده قرار میگیرند. به عنوان مثال، قطبنماهای دیجیتال معمولاً در دستگاههای الکترونیکی مانند تلفنهای هوشمند و تبلتها وجود دارند و به کاربران کمک میکنند تا به راحتی جهتیابی کنند.
نکات جالب
1. نقش در ناوبری: قطبنما به عنوان یکی از قدیمیترین ابزارهای ناوبری شناخته میشود و در عصر حاضر نیز اهمیت خود را حفظ کرده است. حتی با وجود پیشرفتهای تکنولوژیکی، بسیاری از کوهنوردان و ماجراجویان همچنان از قطبنما به عنوان ابزاری اصلی استفاده میکنند.
2. تأثیرات محیطی: عوامل مختلفی مانند آهنرباهای مصنوعی و منابع الکتریکی میتوانند بر عملکرد قطبنما تأثیر بگذارند. در نتیجه، در شرایط خاص، ممکن است نیاز به اصلاحات و دقت بیشتر باشد.
3. استفاده در علم: قطبنماها نه تنها در ناوبری، بلکه در علوم زمینشناسی و مطالعه میدانهای مغناطیسی زمین نیز کاربرد دارند. این ابزار میتواند به محققان کمک کند تا تغییرات مغناطیسی زمین را رصد کنند.
4. آموزش و تمرین: یادگیری نحوه استفاده از قطبنما یکی از مهارتهای اساسی در آموزشهای بقا و ماجراجویی به شمار میآید. این مهارت به افراد کمک میکند تا در مواقع اضطراری جهتیابی کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «compass» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/compass