شکل جمع:
precinctsاطراف و جوانب، محیط، حومه، محله، کوی، حوالی، ناحیه
in the precincts of the inn
در حوالی مسافرخانه
(کلانتری - انتخابات) حوزه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Ali will vote in the Javadieh precinct.
علی در حوزهی جوادیه رأی خواهد داد.
(اندیشه و غیره) قلمرو
beyond the precincts of human thought
ماورای قلمرو تخیل بشری
فضای میان دو دیوار یا ساختمان، چهاردیواری
انگلیسی بریتانیایی حیاط کلیسا، محوطهی اطراف کلیسا
انگلیسی بریتانیایی بخشی از شهر که در آن اتومبیل راه نمی دهند
حد، مرز، حدود، بخش
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «precinct» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/precinct