آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Province

ˈprɑːvɪns ˈprɒvəns

شکل جمع:

provinces

معنی province | جمله با province

noun C2

استان، ایالت، ولایت

Each province in Iran has its own governor appointed by the central government.

هر استان در ایران دارای استانداری است که از سوی دولت مرکزی منصوب می‌شود.

The country is divided into several provinces, each with local authority.

این کشور به چندین ایالت تقسیم شده که هرکدام دارای اختیارات محلی هستند.

noun countable formal

حیطه، حوزه، زمینه، قلمرو، عرصه، وظیفه، مسئولیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Literary matters are outside his province.

مطالب ادبی از قلمرو (دانش) او بیرون است.

Technology has invaded every province of life.

تکنولوژی همه‌ی زمینه‌های زندگی را تحت‌الشعاع قرار داده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the province of Sa¨di

قلمرو سعدی

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد province

  1. noun an area subject to rule by an outside power

سوال‌های رایج province

شکل جمع province چی میشه؟

شکل جمع province در زبان انگلیسی provinces است.

ارجاع به لغت province

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «province» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/province

لغات نزدیک province

پیشنهاد بهبود معانی