گذشتهی ساده:
wakenedشکل سوم:
wakenedسومشخص مفرد:
wakensوجه وصفی حال:
wakeningبیدار شدن، بیدار کردن، از خواب برخاستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
he wakened on time.
بهموقع از خواب بیدار شد.
The noise outside wakened all the children in the house.
سروصدای بیرون همهی بچههای خانه را از خواب پراند.
that song wakened my interest in music.
آن سرود علاقهی من را به موسیقی زنده کرد.
suddenly I wakened to the point that I was alone and unarmed.
ناگهان به این نکته واقف شدم که تنها و بیاسلحه هستم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «waken» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/waken