آیکن بنر

فقط تا ۴ مهر - تا ٪۵۰ تخفیف پاییزی «اشتراک هوش مصنوعی»

فقط تا ۴ مهر - تا ٪۵۰ تخفیف هوش مصنوعی

خرید با تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

Waken

ˈweɪkən ˈweɪkən

گذشته‌ی ساده:

wakened

شکل سوم:

wakened

سوم‌شخص مفرد:

wakens

وجه وصفی حال:

wakening

معنی waken | جمله با waken

verb - intransitive verb - transitive formal

بیدار شدن، بیدار کردن، از خواب برخاستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

he wakened on time.

به‌موقع از خواب بیدار شد.

The noise outside wakened all the children in the house.

سروصدای بیرون همه‌ی بچه‌های خانه را از خواب پراند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

that song wakened my interest in music.

آن سرود علاقه‌ی من را به موسیقی زنده کرد.

suddenly I wakened to the point that I was alone and unarmed.

ناگهان به این نکته واقف شدم که تنها و بی‌اسلحه هستم.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد waken

  1. verb stop sleeping
    Synonyms:
    Antonyms:

ارجاع به لغت waken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «waken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/waken

لغات نزدیک waken

پیشنهاد بهبود معانی