امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Waken

ˈweɪkən ˈweɪkən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
بیدار کردن، بیدار شدن، بیداری کشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- he wakened on time
- به‌موقع از خواب بیدار شد
- that song wakened my interest in music
- آن سرود علاقه‌ی من را به موسیقی زنده کرد
- suddenly I wakened to the point that I was alone and unarmed
- ناگهان به این نکته واقف شدم که تنها و بی‌اسلحه هستم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد waken

  1. verb stop sleeping
    Synonyms:
    arise awake awaken be roused bestir bring to life call come to get out of bed get up nudge open one’s eyes prod rise rise and shine roll out rouse shake stir stretch tumble out turn out wake up
    Antonyms:
    nap sleep
  1. verb excite, stimulate
    Synonyms:
    activate animate arouse awaken challenge enliven fire fire up freshen galvanize grasp jazz up key up kindle notice pep up provoke quicken rally renew rouse see steam up stir up switch on understand whet zip up
    Antonyms:
    discourage dissuade

ارجاع به لغت waken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «waken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/waken

لغات نزدیک waken

پیشنهاد بهبود معانی