گذشتهی ساده:
ralliedشکل سوم:
ralliedسومشخص مفرد:
ralliesوجه وصفی حال:
rallyingشکل جمع:
ralliesصفآرایی کردن، دوباره جمعآوری کردن، دوباره بهکار انداختن، نیروی تازه دادن به، گرد آمدن، سروصورت تازه گرفتن، پشتیبانی کردن، تقویت کردن، بالا بردن قیمت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The officer rallied his scattered troops and prepared them for another attack.
افسر قشون پراکندهی خود را گرداوری کرد و آنها را برای حمله دیگر آماده نمود.
The union rallied its members.
اتحادیه اعضای خود را فرا خواند.
to rally one's spirits
روحیهی کسی را احیا کردن
Ali rallied his senses once again and read the mathematical problem.
علی یک بار دیگر حواس خود را جمع کرد و مسئلهی ریاضی را خواند.
They rallied to the side of their brother and consoled him.
آنها دور برادرشان را گرفتند و او را تسلی دادند.
He knew that eventually they would all rally around the flag.
او میدانست که بالأخره همهی آنها به دفاع از پرچم خواهند شتافت.
to rally from an illness
از بیماری بهبودی یافتن
an unexpected rally of oil shares
افزایش غیرمنتظرهی قیمت سهام نفت
Prices rallied in London and Paris stock markets.
در بورس سهام لندن و پاریس قیمتها افزایش یافت.
Near the end of the second half our team rallied and won the game 4 to 3.
در اواخر نیمهی دوم تیم ما جانفشانی بیشتری کرد و مسابقه را 4 به 3 برد.
political rallies
تظاهرات سیاسی
a great peace rally
فراخوان بزرگ برای صلح
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rally» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rally