آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۴

    Rally

    ˈræli ˈræli

    گذشته‌ی ساده:

    rallied

    شکل سوم:

    rallied

    سوم‌شخص مفرد:

    rallies

    وجه وصفی حال:

    rallying

    شکل جمع:

    rallies

    معنی rally | جمله با rally

    noun countable C2

    تجمع، گردهمایی

    The workers held a rally to protest wage cuts and poor working conditions.

    کارگران برای اعتراض به کاهش دستمزدها و شرایط نامناسب کاری، تجمع برگزار کردند.

    Supporters filled the square for an election rally featuring several well-known speakers.

    هواداران برای گردهمایی انتخاباتی با حضور چند سخنران مشهور، میدان را پر کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    political rallies

    تظاهرات سیاسی

    a great peace rally

    فراخوان بزرگ برای صلح

    noun countable C2

    ورزش رالی (نوعی مسابقه‌ی اتومبیل‌رانی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The rally route passes through several remote villages and rough mountain roads.

    مسیر رالی از چندین روستای دورافتاده و جاده‌های کوهستانی ناهموار عبور می‌کند.

    The team spent months preparing their car for the toughest rally of the season.

    اعضای تیم، ماه‌ها وقت صرف آماده‌سازی خودروی خود برای سخت‌ترین رالی فصل کردند.

    noun countable

    والیبال ورزش رالی (تبادل ضربه‌ی طولانی در تنیس، بدمینتون، والیبال و...)

    She won the point after a 15-shot rally in the tennis match.

    پس‌از رالی ۱۵ ضربه‌ای در مسابقه‌ی تنیس، امتیاز را برد.

    The two players exchanged powerful shots in an exciting rally.

    دو بازیکن در رالی مهیج، توپ‌های قدرتمندی ردوبدل کردند.

    noun countable

    بهبود، رشد، افزایش، صعود

    There was a small rally in oil prices after the supply disruption ended.

    پس‌از پایان اختلال در عرضه، شاهد رشد در قیمت نفت بودیم.

    Despite the initial rally, prices began to fall again by the afternoon.

    باوجود صعود اولیه، قیمت‌ها تا بعدازظهر دوباره شروع به کاهش کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an unexpected rally of oil shares

    افزایش غیر‌منتظره‌ی قیمت سهام نفت

    verb - intransitive verb - transitive

    گردهم آوردن، جمع کردن، فراخواندن (برای حمایت از چیزی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The officer rallied his scattered troops and prepared them for another attack.

    افسر، قشون پراکنده‌ی خود را گردهم آورد و آن‌ها را برای حمله‌ی دیگر آماده نمود.

    The union rallied its members.

    اتحادیه، اعضای خود را فرا خواند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Ali rallied his senses once again and read the mathematical problem.

    علی یک بار دیگر حواس خود را جمع کرد و مسئله‌ی ریاضی را خواند.

    They rallied to the side of their brother and consoled him.

    آن‌ها دور برادرشان را گرفتند و او را تسلی دادند.

    He knew that eventually they would all rally around the flag.

    او می‌دانست که بالأخره همه‌ی آن‌ها به دفاع از پرچم خواهند شتافت.

    verb - intransitive

    بهبود یافتن، به حالت بهتر برگشتن، جان دوباره گرفتن

    Sales figures rallied slightly after the initial drop in the first quarter.

    اعداد فروش پس‌از کاهش اولیه در فصل اول کمی بهبود پیدا کردند.

    He rallied after a poor start to the race and finished in the top ten.

    او پس‌از شروع ضعیف مسابقه، جان دوباره گرفت و مسابقه را در ده نفر اول تمام کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to rally one's spirits

    روحیه‌ی کسی را احیا کردن

    Near the end of the second half our team rallied and won the game 4 to 3.

    در اواخر نیمه‌ی دوم تیم ما جان‌فشانی بیشتری کرد و مسابقه را 4 به 3 برد.

    to rally from an illness

    از بیماری بهبودی یافتن

    Prices rallied in London and Paris stock markets.

    در بورس سهام لندن و پاریس قیمتها افزایش یافت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد rally

    1. noun celebratory meeting
      Synonyms:
      celebration assembly meet get-together convention session assemblage mass meeting convocation pep rally pow-wow clambake
    1. noun turn for the better
      Synonyms:
      improvement recovery revival comeback renewal recuperation resurgence turning point
      Antonyms:
      weakening regression remission
    1. verb reorganize, unite
      Synonyms:
      organize assemble gather collect muster mobilize marshal summon convene rouse urge encourage awaken wake waken revive refresh restore renew rejuvenate resurrect resuscitate inspirit kindle fire bestir arouse challenge charge counterattack regroup reassemble bring together get together come together round up redouble reform bring to order come to order bond together surge call to arms whet wreak havoc
      Antonyms:
      scatter disperse divide
    1. verb revive; take a turn for the better
      Synonyms:
      recover improve get better bounce back pick up turn around revive recuperate refresh invigorate enliven perk up brace up grow stronger shape up pull through surge come around regain strength make a comeback come along weaken get back in shape turn things around snap out of it get act together come from behind get second wind
      Antonyms:
      weaken regress lose

    سوال‌های رایج rally

    گذشته‌ی ساده rally چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده rally در زبان انگلیسی rallied است.

    شکل سوم rally چی میشه؟

    شکل سوم rally در زبان انگلیسی rallied است.

    شکل جمع rally چی میشه؟

    شکل جمع rally در زبان انگلیسی rallies است.

    وجه وصفی حال rally چی میشه؟

    وجه وصفی حال rally در زبان انگلیسی rallying است.

    سوم‌شخص مفرد rally چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد rally در زبان انگلیسی rallies است.

    ارجاع به لغت rally

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «rally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rally

    لغات نزدیک rally

    • - rallentando
    • - ralliform
    • - rally
    • - rallyist
    • - ralph
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.