گذشتهی ساده:
ralliedشکل سوم:
ralliedسومشخص مفرد:
ralliesوجه وصفی حال:
rallyingشکل جمع:
ralliesتجمع، گردهمایی
The workers held a rally to protest wage cuts and poor working conditions.
کارگران برای اعتراض به کاهش دستمزدها و شرایط نامناسب کاری، تجمع برگزار کردند.
Supporters filled the square for an election rally featuring several well-known speakers.
هواداران برای گردهمایی انتخاباتی با حضور چند سخنران مشهور، میدان را پر کردند.
political rallies
تظاهرات سیاسی
a great peace rally
فراخوان بزرگ برای صلح
ورزش رالی (نوعی مسابقهی اتومبیلرانی)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ورزش
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The rally route passes through several remote villages and rough mountain roads.
مسیر رالی از چندین روستای دورافتاده و جادههای کوهستانی ناهموار عبور میکند.
The team spent months preparing their car for the toughest rally of the season.
اعضای تیم، ماهها وقت صرف آمادهسازی خودروی خود برای سختترین رالی فصل کردند.
ورزش رالی (تبادل ضربهی طولانی، در تنیس، بدمینتون و...)
She won the point after a 15-shot rally in the tennis match.
پساز رالی ۱۵ ضربهای در مسابقهی تنیس، امتیاز را برد.
The two players exchanged powerful shots in an exciting rally.
دو بازیکن در رالی مهیج، توپهای قدرتمندی ردوبدل کردند.
بهبود، رشد، افزایش، صعود
There was a small rally in oil prices after the supply disruption ended.
پساز پایان اختلال در عرضه، شاهد رشد در قیمت نفت بودیم.
Despite the initial rally, prices began to fall again by the afternoon.
باوجود صعود اولیه، قیمتها تا بعدازظهر دوباره شروع به کاهش کردند.
an unexpected rally of oil shares
افزایش غیرمنتظرهی قیمت سهام نفت
گردهم آوردن، جمع کردن، فراخواندن (برای حمایت از چیزی)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی پیشرفته
The officer rallied his scattered troops and prepared them for another attack.
افسر، قشون پراکندهی خود را گردهم آورد و آنها را برای حملهی دیگر آماده نمود.
The union rallied its members.
اتحادیه، اعضای خود را فرا خواند.
Ali rallied his senses once again and read the mathematical problem.
علی یک بار دیگر حواس خود را جمع کرد و مسئلهی ریاضی را خواند.
They rallied to the side of their brother and consoled him.
آنها دور برادرشان را گرفتند و او را تسلی دادند.
He knew that eventually they would all rally around the flag.
او میدانست که بالأخره همهی آنها به دفاع از پرچم خواهند شتافت.
بهبود یافتن، به حالت بهتر برگشتن، جان دوباره گرفتن
Sales figures rallied slightly after the initial drop in the first quarter.
اعداد فروش پساز کاهش اولیه در فصل اول کمی بهبود پیدا کردند.
He rallied after a poor start to the race and finished in the top ten.
او پساز شروع ضعیف مسابقه، جان دوباره گرفت و مسابقه را در ده نفر اول تمام کرد.
to rally one's spirits
روحیهی کسی را احیا کردن
Near the end of the second half our team rallied and won the game 4 to 3.
در اواخر نیمهی دوم تیم ما جانفشانی بیشتری کرد و مسابقه را 4 به 3 برد.
to rally from an illness
از بیماری بهبودی یافتن
Prices rallied in London and Paris stock markets.
در بورس سهام لندن و پاریس قیمتها افزایش یافت.
گذشتهی ساده rally در زبان انگلیسی rallied است.
شکل سوم rally در زبان انگلیسی rallied است.
شکل جمع rally در زبان انگلیسی rallies است.
وجه وصفی حال rally در زبان انگلیسی rallying است.
سومشخص مفرد rally در زبان انگلیسی rallies است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rally» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rally