با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Resuscitate

rɪˈsʌsɪteɪt rɪˈsʌsɪteɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    زنده کردن، احیا کردن، به‌هوش آوردن
    • - He resuscitated a nearly drowned boy by artificial respiration.
    • - پسری را که تقریباً خفه شده بود، با تنفس مصنوعی از مرگ نجات داد.
    • - to resuscitate a country's economy
    • - اقتصاد کشوری را احیا کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد resuscitate

  1. verb revive
    Synonyms: arouse, awaken, breathe new life into, bring back to life, bring to, come to life, energize, enkindle, enliven, give mouth-to-mouth resuscitation, invigorate, perform CPR, rejuvenate, renovate, restore, resurrect, revitalize, save, wake up

ارجاع به لغت resuscitate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «resuscitate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/resuscitate

لغات نزدیک resuscitate

پیشنهاد بهبود معانی