گذشتهی ساده:
invigoratedشکل سوم:
invigoratedسومشخص مفرد:
invigoratesوجه وصفی حال:
invigoratingنیرو دادن، قوت دادن، روح بخشیدن، پرزور کردن، تقویت شدن، خوشبنیه شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The fresh morning air was invigorating.
هوای تازهی بامدادی نیروبخش بود.
A good night's rest invigorated him.
استراحت کامل در تمام شب او را سرحال آورد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «invigorate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/invigorate