گذشتهی ساده:
activatedشکل سوم:
activatedسومشخص مفرد:
activatesوجه وصفی حال:
activatingفعال کردن یا شدن، به کار انداختن یا افتادن، به فعالیت واداشتن، به حرکت درآوردن، به جنبش درآوردن، انگیختن، تحریک کردن یا شدن
Pushing this button will activate the machine.
با فشار این دکمه ماشین به کار میافتد.
Please activate the alarm before leaving the house.
لطفاً قبلاز خروج از خانه زنگ هشدار را فعال کنید.
شیمی (با گرما) واکنش را تسریع کردن، به واکنش انداختن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی شیمی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Activate the catalyst to speed up the reaction.
برای سرعت بخشیدن به واکنش، کاتالیزور را به واکنش بیندازید.
Heat is necessary to activate the chemical compound.
گرما برای تسریع کردن واکنش ترکیب شیمیایی لازم است.
فیزیک رادیواکتیو کردن، پرتوزا کردن
The scientists used a neutron source to activate the sample.
دانشمندان از یک منبع نوترونی برای رادیواکتیو کردن نمونه استفاده کردند.
To study its properties, they had to first activate the material in the reactor.
برای مطالعهی ویژگیهای آن، ابتدا باید مادهی موجود در راکتور را پرتوزا میکردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «activate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/activate