با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Activate

ˈæktɪveɪt ˈæktɪveɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    activated
  • شکل سوم:

    activated
  • سوم شخص مفرد:

    activates
  • وجه وصفی حال:

    activating

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • verb - transitive B2
    فعال کردن
  • verb - transitive
    کنشور کردن، به فعالیت پرداختن، به‌کار انداختن، (معدن)تخلیص کردن(سنگ معدن)
    • - Pushing this button will activate the machine.
    • - با فشار این دکمه ماشین به کار می‌افتد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد activate

  1. verb initiate something; start a function
    Synonyms: actify, actuate, arouse, call up, energize, impel, mobilize, motivate, move, prompt, propel, rouse, set in motion, start, stimulate, stir, switch on, take out of mothballs, trigger, turn on
    Antonyms: arrest, stop

ارجاع به لغت activate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «activate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/activate

لغات نزدیک activate

پیشنهاد بهبود معانی