فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Activate

ˈæktɪveɪt ˈæktɪveɪt

گذشته‌ی ساده:

activated

شکل سوم:

activated

سوم‌شخص مفرد:

activates

وجه وصفی حال:

activating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

فعال کردن یا شدن، به‌ کار انداختن یا افتادن، به فعالیت واداشتن، به حرکت درآوردن، به جنبش درآوردن، انگیختن، تحریک کردن یا شدن

Pushing this button will activate the machine.

با فشار این دکمه ماشین به کار می‌افتد.

Please activate the alarm before leaving the house.

لطفاً قبل‌از خروج از خانه زنگ هشدار را فعال کنید.

verb - transitive

شیمی (با گرما) واکنش را تسریع کردن، به واکنش انداختن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Activate the catalyst to speed up the reaction.

برای سرعت بخشیدن به واکنش، کاتالیزور را به واکنش بیندازید.

Heat is necessary to activate the chemical compound.

گرما برای تسریع کردن واکنش ترکیب شیمیایی لازم است.

verb - transitive

فیزیک رادیواکتیو کردن، پرتوزا کردن

The scientists used a neutron source to activate the sample.

دانشمندان از یک منبع نوترونی برای رادیواکتیو کردن نمونه استفاده کردند.

To study its properties, they had to first activate the material in the reactor.

برای مطالعه‌ی ویژگی‌های آن، ابتدا باید ماده‌ی موجود در راکتور را پرتوزا می‌کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد activate

  1. verb initiate something; start a function
    Synonyms:
    start trigger turn on stimulate motivate move propel impel rouse stir energize mobilize prompt actuate set in motion arouse switch on call up actify take out of mothballs
    Antonyms:
    stop arrest

ارجاع به لغت activate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «activate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/activate

لغات نزدیک activate

پیشنهاد بهبود معانی