گذشتهی ساده:
actuatedشکل سوم:
actuatedسومشخص مفرد:
actuatesوجه وصفی حال:
actuatingبهکارانداختن، تحریک کردن، برانگیختن، سوق دادن، نشان دادن
بهکار انداختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The device is actuated by a button.
دستگاه با دکمهای به کار میافتد.
Did greed actuate him?
آیا طمع او را به این کار واداشت؟
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «actuate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/actuate