امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Actuate

ˈæktʃueɪt ˈæktʃueɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    actuated
  • شکل سوم:

    actuated
  • سوم‌شخص مفرد:

    actuates
  • وجه وصفی حال:

    actuating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
به‌کارانداختن، تحریک کردن، برانگیختن، سوق دادن، نشان دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
verb - transitive
به‌کار انداختن
- The device is actuated by a button.
- دستگاه با دکمه‌ای به کار می‌افتد.
- Did greed actuate him?
- آیا طمع او را به این کار واداشت؟
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد actuate

  1. verb start a function or action, motivate
    Synonyms:
    activate animate arouse cause drive egg on energize excite fire up impel incite induce influence inspire instigate key up mobilize motivate move prompt propel put up to quicken rouse spur stimulate turn on work into lather work up
    Antonyms:
    impede stop

ارجاع به لغت actuate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «actuate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/actuate

لغات نزدیک actuate

پیشنهاد بهبود معانی