فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Inspire

ɪnˈspaɪr ɪnˈspaɪə

گذشته‌ی ساده:

inspired

شکل سوم:

inspired

سوم‌شخص مفرد:

inspires

وجه وصفی حال:

inspiring

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2

الهام بخشیدن، انگیزه دادن، الهام‌‌بخش بودن، برانگیختن، منبع الهام بودن، ایجاد انگیزه کردن

His dedication to fitness inspires those around him.

تعهد او به تناسب‌اندام منبع الهام اطرافیانش است.

Her courage in facing her fears has always inspired me.

شجاعت او در مواجهه با ترس‌هایش همیشه الهام‌بخش من بوده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The teacher's passion for science can inspire students to explore new ideas.

اشتیاق معلم به دانش می‌تواند دانش‌آموزان را به کشف ایده‌های جدید الهام بخشد.

verb - transitive B2

(حس یا واکنش هیجانی) القا کردن، برانگیختن، پدید آوردن، ایجاد کردن، وحی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

His efforts for the project will inspire the team with motivation.

تلاش‌های او برای این پروژه، در اعضای تیم ایجاد انگیزه خواهد کرد.

A good manager should inspire honesty and transparency at all levels of the organization.

مدیر خوب باید در تمام سطوح سازمان صداقت و شفافیت را برانگیزاند.

verb - transitive B2

(ایده برای خلق اثر هنری، محصول و...) منبع الهام بودن، الهام بخشیدن، الهام‌بخش بودن

He performed a beautiful piece of music inspired by her partner's eyes.

او با الهام از چشمان یارش قطعه‌‌ی موسیقی زیبایی را اجرا کرد.

The artist’s unique style inspired a new wave of creativity in the industry.

سبک منحصربه‌فرد این هنرمند موج جدیدی از خلاقیت را در این صنعت الهام بخشید.

verb - intransitive verb - transitive

پزشکی زیست‌شناسی دم فرو بردن، تو کشیدن، دمیدن، استنشاق کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

When you inspire, you take air into your lungs.

هنگام استنشاق، هوا را وارد ریه‌های خود می‌کنید.

He forgot to inspire when he dove into the water.

هنگام شیرجه زدن در آب، فراموش کرد که دم فرو برد.

verb - transitive

(به چیزی) منجر شدن، انجامیدن، باعث شدن، مسبب شدن

Hard work inspires greater opportunities.

کار سخت به فرصت‌های بزرگ‌تری می‌انجامد.

Curiosity often inspires new discoveries.

کنجکاوی اغلب به اکتشافات جدیدی منجر می‌شود.

verb - transitive

قدیمی روح دمیدن، جان بخشیدن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inspire

  1. verb encourage, stimulate
    Synonyms:
    cause affect influence motivate stimulate excite provoke trigger spur animate arouse elate embolden exhilarate hearten invigorate urge galvanize stir quicken inflame impress imbue infuse instill enliven inform sway touch work up produce occasion carry commove endue enkindle fire up give impetus give rise to give one an idea get infect inspirit reassure set up spark start off be responsible for
    Antonyms:
    discourage dissuade

ارجاع به لغت inspire

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inspire» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inspire

لغات نزدیک inspire

پیشنهاد بهبود معانی