آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Impress

    ɪmˈpres ɪmˈpres

    گذشته‌ی ساده:

    impressed

    شکل سوم:

    impressed

    سوم‌شخص مفرد:

    impresses

    وجه وصفی حال:

    impressing

    معنی impress | جمله با impress

    verb - transitive B2

    تحت‌تأثیر قرار دادن، باقی گذاردن، نشان گذاردن، تأثیر کردن بر

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    I was impressed by his speech.

    نطق او مرا تحت‌تأثیر قرار داد.

    The film impressed them favorably.

    آن فیلم در آنان اثر مثبت باقی گذاشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Beliefs which have been impressed upon us in childhood.

    باورهایی که در کودکی به ما القا شده‌اند.

    verb - transitive

    مهر زدن، فشردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    to impress clay with a die

    گل را با قالب نقش‌دار کردن

    to impress a seal on wax

    مهری را بر موم فشردن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    All ten fingers are impressed on the fingerprint sheet.

    هر ده انگشت روی ورقه‌ی انگشت‌نگاری فشار داده می‌شوند.

    noun

    مهر، نشان، اثر، نقش، طبع، نشان

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد impress

    1. verb influence
      Synonyms:
      affect move excite stir sway inspire stimulate provoke galvanize thrill touch arouse strike register grab enthuse electrify faze buffalo awe overawe pique get enforce push around carry make an impression make a hit score knock out kill slay blow away bulldoze be conspicuous grandstand show off make splash
    1. verb press down to make design
      Synonyms:
      mark stamp print imprint engrave etch inscribe indent emboss dent carve
      Antonyms:
      take apart
    1. verb emphasize
      Synonyms:
      stress press establish fix set drive home bring home inculcate instill get into head
      Antonyms:
      neglect

    لغات هم‌خانواده impress

    • noun
      impression, impressionism, impressionist, impressiveness
    • adjective
      impressionable, impressive, impressionistic, unimpressed
    • verb - transitive
      impress
    • adverb
      impressively, impressionistically

    سوال‌های رایج impress

    گذشته‌ی ساده impress چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده impress در زبان انگلیسی impressed است.

    شکل سوم impress چی میشه؟

    شکل سوم impress در زبان انگلیسی impressed است.

    وجه وصفی حال impress چی میشه؟

    وجه وصفی حال impress در زبان انگلیسی impressing است.

    سوم‌شخص مفرد impress چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد impress در زبان انگلیسی impresses است.

    ارجاع به لغت impress

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «impress» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impress

    لغات نزدیک impress

    • - impresario
    • - imprescriptible
    • - impress
    • - impressed
    • - impressibility
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.