امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Impress

ɪmˈpres ɪmˈpres
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    impressed
  • شکل سوم:

    impressed
  • سوم‌شخص مفرد:

    impresses
  • وجه وصفی حال:

    impressing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
تحت‌تأثیر قرار دادن، باقی گذاردن، نشان گذاردن، تأثیر کردن بر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I was impressed by his speech.
- نطق او مرا تحت‌تأثیر قرار داد.
- The film impressed them favorably.
- آن فیلم در آنان اثر مثبت باقی گذاشت.
- Beliefs which have been impressed upon us in childhood.
- باورهایی که در کودکی به ما القا شده‌اند.
verb - transitive
مهر زدن، فشردن
- to impress clay with a die
- گل را با قالب نقش‌دار کردن
- to impress a seal on wax
- مهری را بر موم فشردن
- All ten fingers are impressed on the fingerprint sheet.
- هر ده انگشت روی ورقه‌ی انگشت‌نگاری فشار داده می‌شوند.
noun
مهر، نشان، اثر، نقش، طبع، نشان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impress

  1. verb influence
    Synonyms: affect, arouse, awe, be conspicuous, blow away, buffalo, bulldoze, carry, electrify, enforce, enthuse, excite, faze, galvanize, get, grab, grandstand, inspire, kill, knock out, make a hit, make an impression, make splash, move, overawe, pique, provoke, push around, register, score, show off, slay, stimulate, stir, strike, sway, thrill, touch
  2. verb press down to make design
    Synonyms: carve, dent, emboss, engrave, etch, imprint, indent, inscribe, mark, print, stamp
    Antonyms: take apart
  3. verb emphasize
    Synonyms: bring home, drive home, establish, fix, get into head, inculcate, instill, press, set, stress
    Antonyms: neglect

لغات هم‌خانواده impress

ارجاع به لغت impress

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impress» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impress

لغات نزدیک impress

پیشنهاد بهبود معانی