گذشتهی ساده:
inscribedشکل سوم:
inscribedسومشخص مفرد:
inscribesوجه وصفی حال:
inscribingنوشتن، نقش کردن، حجاری کردن روی سطوح و ستونها، حکاکی کردن، ثبت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Their names were inscribed on a large metal plate.
اسمهای آنان روی صفحهی فلزی بزرگی حک شده بود.
to inscribe one's book to an old friend
کتاب خود را برای دوست قدیمی توشیح کردن
to inscribe a polygon in a circle
چند وجهی را در دایره محاط کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inscribe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inscribe