فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Inscribe

ɪnˈskraɪb ɪnˈskraɪb

گذشته‌ی ساده:

inscribed

شکل سوم:

inscribed

سوم‌شخص مفرد:

inscribes

وجه وصفی حال:

inscribing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

نوشتن، نقش کردن، حجاری کردن روی سطوح و ستونها، حکاکی کردن، ثبت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Their names were inscribed on a large metal plate.

اسم‌های آنان روی صفحه‌‌ی فلزی بزرگی حک شده بود.

to inscribe one's book to an old friend

کتاب خود را برای دوست قدیمی توشیح کردن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to inscribe a polygon in a circle

چند وجهی را در دایره محاط کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inscribe

  1. verb imprint, write
    Synonyms:
    record register list write engrave impress etch cut carve scribe book indite engross

ارجاع به لغت inscribe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inscribe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inscribe

لغات نزدیک inscribe

پیشنهاد بهبود معانی