با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Register

ˈredʒəstər ˈredʒɪstə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    registered
  • شکل سوم:

    registered
  • سوم‌شخص مفرد:

    registers
  • وجه وصفی حال:

    registering
  • شکل جمع:

    registers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B1
ثبت کردن، نگاشتن، در دفتر وارد کردن، منطبق کردن، نام‌نویسی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- They registered his son's birth.
- تولد پسرش را ثبت کردند.
- I have already registered for this class.
- من قبلاً برای این کلاس نام‌نویسی کرده‌ام.
- to register a car
- اتومبیل را به ثبت رساندن
- Fourth year students can register first.
- دانشجویان سال چهارم می‌توانند اول نام‌نویسی کنند.
- She is not registered in our hotel.
- در هتل ما نام‌نویسی نکرده است.
- a registered voter
- رأی‌دهنده‌ی نام‌نویسی‌شده
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
دفتر ثبت، ثبت آمار، لیست، فهرست
- a register of births
- دفتر ثبت موالید
- an employment register
- فهرست مشاغل
verb - transitive
نشان دادن، نمایش دادن
- His bearing registered intense fear.
- از ظاهرش ترس شدیدی می‌بارید.
- to register surprise
- تعجب از خود نشان دادن
- A thermometer registers temperature.
- حرارت‌سنج گرما را نشان می‌دهد.
verb - transitive
درک کردن، دریافتن
- His name didn't register with me.
- نام او برایم مفهومی نداشت.
verb - transitive
ابراز کردن، اظهار کردن
verb - transitive
دست یافتن، رسیدن، نائل شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد register

  1. noun list, record
    Synonyms: annals, archives, book, catalog, catalogue, chronicle, diary, entry, file, ledger, log, memorandum, registry, roll, roll call, roster, schedule, scroll
  2. verb enter in list, record
    Synonyms: catalogue, check in, chronicle, enlist, enroll, file, inscribe, join, list, note, record, schedule, set down, sign on, sign up, sign up for, subscribe, take down, weigh in
    Antonyms: eradicate, erase
  3. verb indicate, reveal
    Synonyms: be shown, bespeak, betray, disclose, display, exhibit, express, manifest, mark, point out, point to, read, record, reflect, say, show
  4. verb make an impression
    Synonyms: come home to, dawn on, get through to, have an effect on, impress, sink in, tell

لغات هم‌خانواده register

ارجاع به لغت register

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «register» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/register

لغات نزدیک register

پیشنهاد بهبود معانی