گذشتهی ساده:
expressedشکل سوم:
expressedسومشخص مفرد:
expressesوجه وصفی حال:
expressingصفت تفضیلی:
more expressصفت عالی:
most expressاظهارداشتن، بیان کردن، اداکردن، تندرو، صریح، روشن، ابراز کردن
بیان کردن، سریع
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Cotton seed is expressed to yield oil.
پنبهدانه را میفشارند تا روغن بدهد.
The citizens have the right to express their views freely.
شهروندان حق دارند عقاید خود را آزادانه بیان کنند.
They expressed their sorrow on account of the earthquake.
آنان مراتب تأسف خود را بهدلیل زلزله ابراز داشتند.
His face expressed sorrow.
حزن از چهرهاش میبارید.
The murderer's gestures expressed no regrets.
حرکات قاتل گویای هیچگونه ندامت نبود.
This story expresses Sadegh Hedayyat's dissatisfactions.
این داستان بیانگر نارضایتیهای صادق هدایت است.
This sign + expresses addition.
نشان + علامت جمع است.
I sent the letter express.
نامه را (با پست) فوری فرستادم.
an express train
قطار تندرو
express mail
پست فوری، پست اکسپرس
an express highway
جادهی تیزرو
an express laundry service
اتوشویی تندکار (اکسپرس)
against the express orders of his superior officer
برخلاف دستور صریح افسر مافوقش
her express reason for going
دلیل آشکار او برای رفتن
She is the express image of her aunt.
او عین قیافهی عمهاش را دارد.
express regulations
مقررات مخصوص
for the express purpose of carrying oil
تنها برای حمل نفت
The express for Mashad was ready to go.
قطار تندروی مشهد آمادهی رفتن بود.
He can't express himself well in English.
منظور خود را نمیتواند به انگلیسی بیان کند.
(افکار و غیرهی خود را) بیان کردن، نشان دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «express» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/express