آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Communicate

    kəˈmjuːnɪkeɪt kəˈmjuːnɪkeɪt

    گذشته‌ی ساده:

    communicated

    شکل سوم:

    communicated

    سوم‌شخص مفرد:

    communicates

    وجه وصفی حال:

    communicating

    معنی communicate | جمله با communicate

    verb - transitive B1

    رساندن، منتقل کردن، انتقال دادن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده
    verb - transitive

    (بیماری یا حرارت یا حرکت و غیره) سرایت دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    Some diseases can easily be communicated to others.

    برخی بیماری‌ها به آسانی به دیگران منتقل می‌شود.

    verb - transitive

    (خبر یا علامت) آگاهانیدن، رابطه برقرار کردن، مطلع کردن

    He communicated his ideas clearly.

    او نظریات خود را به طور روشنی بیان کرد.

    Bees have several ways of communicating.

    زنبورها از چندین راه با هم ارتباط برقرار می‌کنند.

    verb - transitive

    (مهجور) به اشتراک گذاشتن

    verb - intransitive

    (دو اتاق یا محفظه و غیره) متصل بودن، به هم راه داشتن

    The living room communicates with the dining room.

    اتاق نشیمن به اتاق نهار خوری باز می‌شود.

    verb - intransitive

    ارتباط داشتن، مخابره کردن، تبادل خبر کردن

    They communicate with Tehran by radio.

    آن‌ها از طریق رادیو با تهران ارتباط دارند.

    verb - intransitive

    گفت و شنود کردن، حالی کردن

    His English is so bad that one can hardly communicate with him.

    انگلیسی او آن‌قدر بد است که به سختی می‌توان با او گفت و شنود کرد.

    verb - intransitive

    ارتباط برقرار کردن

    verb - intransitive

    در مراسم عشای ربانی شرکت کردن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد communicate

    1. verb give or exchange information, ideas
      Synonyms:
      tell inform state announce report convey impart transfer transmit disclose reveal publish advertise declare divulge spread relate connect contact correspond suggest imply hint signify pass on get across make known get through let on let out disseminate proclaim unfold betray raise discover advise enlighten publicize acquaint reach out touch base write phone ring up be in touch keep in touch interact interface network carry
      Antonyms:
      conceal withhold suppress cover keep keep quiet bottle up
    1. verb mutually exchange information
      Synonyms:
      talk chat answer reply write call telephone reach contact correspond buzz wire cable confer converse discourse confabulate commune with associate with be near be close to be in touch get on the horn give a call give a ring drop a line drop a note hear from establish contact have confidence of

    Collocations

    be in communication with

    در ارتباط بودن با...، در تماس بودن با...

    لغات هم‌خانواده communicate

    noun
    communication, communicator
    adjective
    communicative
    verb - transitive
    communicate

    سوال‌های رایج communicate

    گذشته‌ی ساده communicate چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده communicate در زبان انگلیسی communicated است.

    شکل سوم communicate چی میشه؟

    شکل سوم communicate در زبان انگلیسی communicated است.

    وجه وصفی حال communicate چی میشه؟

    وجه وصفی حال communicate در زبان انگلیسی communicating است.

    سوم‌شخص مفرد communicate چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد communicate در زبان انگلیسی communicates است.

    ارجاع به لغت communicate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «communicate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/communicate

    لغات نزدیک communicate

    • - communicable
    • - communicant
    • - communicate
    • - communication
    • - communication cord
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tend I'm afraid so vehemently long-running disagreement respectfully disagree reach a compromise i imminently eventful instead initiation instinctively insufficient غلتان غذا قلیان قورت غوره غیظ فائض فطرت فراق فصیح فضول التزام فهرست قانون‌گذار قانون گذاری کردن
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.