گذشتهی ساده:
communicatedشکل سوم:
communicatedسومشخص مفرد:
communicatesوجه وصفی حال:
communicatingرساندن، منتقل کردن، انتقال دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
(بیماری یا حرارت یا حرکت و غیره) سرایت دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Some diseases can easily be communicated to others.
برخی بیماریها به آسانی به دیگران منتقل میشود.
(خبر یا علامت) آگاهانیدن، رابطه برقرار کردن، مطلع کردن
He communicated his ideas clearly.
او نظریات خود را به طور روشنی بیان کرد.
Bees have several ways of communicating.
زنبورها از چندین راه با هم ارتباط برقرار میکنند.
(مهجور) به اشتراک گذاشتن
(دو اتاق یا محفظه و غیره) متصل بودن، به هم راه داشتن
The living room communicates with the dining room.
اتاق نشیمن به اتاق نهار خوری باز میشود.
ارتباط داشتن، مخابره کردن، تبادل خبر کردن
They communicate with Tehran by radio.
آنها از طریق رادیو با تهران ارتباط دارند.
گفت و شنود کردن، حالی کردن
His English is so bad that one can hardly communicate with him.
انگلیسی او آنقدر بد است که به سختی میتوان با او گفت و شنود کرد.
ارتباط برقرار کردن
در مراسم عشای ربانی شرکت کردن
در ارتباط بودن با...، در تماس بودن با...
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «communicate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/communicate