آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۶ خرداد ۱۴۰۴

    Talk

    tɒːk tɔːk

    گذشته‌ی ساده:

    talked

    شکل سوم:

    talked

    سوم‌شخص مفرد:

    talks

    وجه وصفی حال:

    talking

    شکل جمع:

    talks

    معنی talk | جمله با talk

    verb - transitive verb - intransitive A1

    گفت‌وگو کردن، صحبت کردن، حرف زدن، مذاکره کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    She talked herself hoarse.

    آن‌قدر حرف زد که صدایش گرفت.

    Her parents talked her out of marrying Javad.

    والدینش او را از ازدواج با جواد منصرف کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We will have to get together and talk it out.

    باید با هم ملاقات و در این مورد مذاکره کنیم.

    He talked me into going with him.

    مرا قانع کرد که با او بروم.

    She does not talk to strangers.

    با غریبه‌ها حرف نمی‌زند.

    They talked the country into rebellion.

    آن‌ها با حرف کشور را به شورش در آوردند.

    She talked of the future of marriage.

    درباره‌ی آینده‌ی ازدواج سخنرانی کرد.

    They offered him money but he would not talk.

    به او پیشنهاد پول دادند ولی او دهان نگشود.

    The police made him talk.

    پلیس او را مقر آورد.

    Some birds talk.

    برخی پرندگان حرف می‌زنند.

    don't do that, people will talk!

    این کار را نکن مردم پشت سرت حرف خواهند زد!

    All the time she talked, saying idiotic things.

    در تمام مدت چرندگویی کرد و حرف‌های احمقانه زد.

    to talk by signs

    با ایما و اشاره مطلب را رساندن

    He was talking to a friend.

    داشت با دوستش حرف می‌زد.

    The child is learning to talk.

    بچه دارد حرف‌زدن می‌آموزد.

    to talk politics

    درباره‌ی سیاست حرف زدن

    I can talk (in) five languages.

    من می‌توانم به پنج زبان سخن بگویم.

    He talked of selling his house.

    او صحبت فروش خانه‌اش را می‌کرد.

    noun countable

    گفت‌وگو، صحبت، حرف، مذاکره

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    He is late again; I'll have to have a talk with him.

    دوباره تأخیر کرده است؛ باید با او صحبت کنم.

    She has become the talk of our town.

    اسمش در شهر سر زبانها افتاده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The talk of past experiences saddened me.

    صحبت درباره‌ی تجربیات گذشته مرا غمگین کرد.

    to hold talks

    مذاکره کردن

    The peace talks lasted two weeks.

    مذاکرات صلح دو هفته طول کشید.

    They liked my talk on Shakespeare.

    از سخنرانی من درباره‌ی شکسپیر خوششان آمد.

    Politics is all talk.

    سیاست همه‌اش حرف است.

    There was some talk of a general election.

    شایعاتی درباره‌ی انتخابات عمومی وجود داشت.

    He is all talk and no action.

    اهل یاوه‌گویی است نه اهل عمل.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد talk

    1. noun speech, address to group
      Synonyms:
      lecture address to group discourse oration monologue harangue sermon recitation homily dissertation declamation exhortation spiel descant allocution screed peroration epilogue prelection disquisition expatiation chalk talk
      Antonyms:
      listening
    1. noun gossip
      Synonyms:
      rumor hearsay buzz report chatter chat small talk idle talk scuttlebutt grapevine nonsense rubbish trash hot air blather rot bunk noise cry gab jaw palaver conversation tête-è-tête yarn hint allusion innuendo insinuation jive lip prose racket rumble badinage banter bombast cant chitchat persiflage raillery
    1. noun discussion
      Synonyms:
      conversation meeting dialogue conference consultation interview negotiation argument encounter deliberation huddle visit seminar parley powwow palaver interlocution confabulation ventilation spiel straight talk earful eyeball-to-eyeball parlance symposium conclave colloquy
      Antonyms:
      silence
    1. noun communication with language
      Synonyms:
      speech speaking communication words utterance discourse verbalization vocalization locution dialect parlance lingo jargon slang patois chatter argot
      Antonyms:
      silence
    1. verb produce words; inform
      Synonyms:
      say speak tell utter voice express communicate inform pronounce reveal verbalize describe divulge confess notify chat converse comment on articulate talk one’s leg off use influence ventriloquize persuade gossip chant intone drone rhapsodize broach palaver parley prattle prate gab babble chatter gabble run on spout soliloquize flap one’s tongue patter squeal squeak spill the beans give voice to yak
      Antonyms:
      listen
    1. verb discuss with another
      Synonyms:
      discuss confer consult interact relate exchange negotiate argue reason contact touch interview visit deliberate dialogue commune parley huddle palaver confabulate canvass collogue thrash out vent confide interface touch base carry on conversation engage in conversation keep in touch reach out have a meet join in conversation go into a huddle network groupthink chew be in contact
      Antonyms:
      refuse refrain
    1. verb address group
      Synonyms:
      speak address lecture give a talk give speech orate discourse spiel stump persuade sway influence pitch accost induce sermonize harangue hold forth spout prelect
      Antonyms:
      listen

    Phrasal verbs

    talk around

    وادار کردن، (با حرف) راضی کردن، ترغیب کردن

    talk at

    (بدون انتظار و پاسخ) مخاطب قرار دادن، (با حالت برتری‌آمیز) با کسی حرف زدن

    talk away

    (طولانی) حرف زدن، (بی‌وقفه) سخن گفتن، ور زدن

    talk back

    پیش‌جوابی کردن، حاضر‌جوابی کردن، تو روی کسی ایستادن

    talk down

    چانه زدن

    Phrasal verbs بیشتر

    talk down to

    به‌طور تحکم‌آمیز با کسی حرف زدن، (مانند برتر با مادون یا مهتر با کهتر) صحبت کردن

    talk into

    (به انجام کاری) قانع کردن، راضی کردن

    talk out

    به‌ تفصیل درباره‌ی چیزی کنکاش کردن یا مذاکره کردن

    talk out of

    منصرف کردن

    talk over

    مورد بحث و مذاکره قرار دادن

    talk up

    دفاع کردن، طرفداری کردن

    Collocations

    make talk

    1- (برای وقت‌گذرانی) حرف زدن، اختلاط کردن، گپ زدن 2- شایعه‌سازی کردن

    Idioms

    big talk

    (عامیانه) سخن مبالغه‌آمیز، غلو، گزافه‌گویی

    have a talk with

    نصیحت کردن، هشدار دادن، پند دادن

    make talk

    1- (برای وقت‌گذرانی) حرف زدن، اختلاط کردن، گپ زدن 2- شایعه‌سازی کردن

    talk big

    حرف‌های گُنده زدن

    (عامیانه) چاخان کردن، گزافه‌گویی کردن، غلو کردن، حرف‌های گنده‌گنده زدن

    talk is cheap

    حرف زدن آسان است (اگر راست می‌گویی، عمل کن)

    Idioms بیشتر

    talk someone's ear(or arm or leg) off

    (عامیانه) با پرحرفی گوش کسی را کر کردن

    لغات هم‌خانواده talk

    noun
    talk, talker
    adjective
    talkative
    verb - transitive
    talk

    سوال‌های رایج talk

    معنی talk به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «talk» در زبان فارسی به «صحبت کردن» یا «گفت‌وگو» ترجمه می‌شود.

    صحبت کردن یکی از ابتدایی‌ترین و در عین حال پیچیده‌ترین توانایی‌های انسانی است که نقش بنیادینی در برقراری ارتباط، انتقال مفاهیم، بیان احساسات و تعاملات اجتماعی ایفا می‌کند. توانایی صحبت کردن از دوران کودکی در انسان شکل می‌گیرد و به مرور زمان، با رشد فکری، اجتماعی و فرهنگی، عمیق‌تر و پخته‌تر می‌شود. این مهارت، علاوه بر بُعد کلامی، شامل لحن، زبان بدن، سرعت بیان، و انتخاب واژگان نیز می‌شود که همه در کنار هم بر تأثیرگذاری گفت‌وگو تأثیرگذارند.

    در زندگی روزمره، صحبت کردن ابزاری اساسی برای تعاملات انسانی است. افراد از طریق صحبت کردن روابط خانوادگی، اجتماعی و کاری خود را شکل می‌دهند و تقویت می‌کنند. توانایی خوب صحبت کردن، یا همان «مهارت گفت‌وگو»، می‌تواند باعث حل سوءتفاهم‌ها، بهبود روابط بین‌فردی و ایجاد اعتماد شود. در مقابل، گفت‌وگوی ضعیف، بی‌هدف یا توهین‌آمیز ممکن است به تنش و گسست ارتباطی بینجامد.

    در دنیای حرفه‌ای و سازمانی، مهارت صحبت کردن یکی از مؤلفه‌های اصلی موفقیت شغلی به شمار می‌رود. کارمندان، مدیران، سخنرانان و مربیان، همگی برای انتقال مؤثر مفاهیم، ایجاد انگیزه، مذاکره و مدیریت جلسات به توانایی گفت‌وگو نیاز دارند. تفاوت میان صحبت معمولی و گفت‌وگوی مؤثر، در آمادگی، تسلط بر موضوع، شناخت مخاطب و بهره‌گیری از فنون بیان نهفته است. به همین دلیل، آموزش مهارت‌های ارتباطی یکی از ارکان آموزش‌های حرفه‌ای است.

    از سوی دیگر، در فرهنگ و رسانه، «talk» به عنوان قالبی مستقل مطرح است. برنامه‌های تلویزیونی گفت‌وگومحور (Talk Shows)، سخنرانی‌های انگیزشی، مصاحبه‌های ژورنالیستی و نشست‌های عمومی، همگی بر پایه‌ی هنر صحبت کردن شکل می‌گیرند. در این زمینه، نحوه‌ی بیان، ساختار گفتار، انتخاب موضوع و تعامل با مخاطب از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. موفقیت در این نوع گفت‌وگوها نه فقط به دانش، بلکه به مهارت در جلب توجه و تأثیرگذاری نیز بستگی دارد.

     صحبت کردن نه تنها ابزاری برای ارتباط، بلکه دریچه‌ای به درون انسان است. آنچه یک فرد می‌گوید، نوع بیانش، و حتی سکوت‌های میان کلمات، همه بازتابی از شخصیت، فرهنگ، احساسات و نگرش او هستند. گفت‌وگو در این معنا، نوعی آیینه‌ی روانی و اجتماعی است که می‌تواند هم در خودشناسی و هم در فهم دیگران نقش داشته باشد.

    گذشته‌ی ساده talk چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده talk در زبان انگلیسی talked است.

    شکل سوم talk چی میشه؟

    شکل سوم talk در زبان انگلیسی talked است.

    شکل جمع talk چی میشه؟

    شکل جمع talk در زبان انگلیسی talks است.

    وجه وصفی حال talk چی میشه؟

    وجه وصفی حال talk در زبان انگلیسی talking است.

    سوم‌شخص مفرد talk چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد talk در زبان انگلیسی talks است.

    ارجاع به لغت talk

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «talk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/talk

    لغات نزدیک talk

    • - talipot
    • - talisman
    • - talk
    • - talk a lot of sense
    • - talk around
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.