شکل جمع:
communesبخش، مزرعه اشتراکی، صمیمانه گفتوگو کردن، راز دل گفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to commune with God
با خدا راز و نیاز کردن
A beautiful spot where one could commune with nature.
مکانی زیبا که در آن یگانگی با طبیعت میسر بود.
Later on she joined an artists' commune in Arizona.
بعدها به گروه اشتراکی هنرمندان در آریزونا ملحق شد.
ژرفاندیشی کردن، در بحر فکر فرورفتن
1- حکومت انقلابی پاریس (2 (1792-94- حکومت انقلابی مستقر در پاریس (از 18 تا 21 مارس 1871)، کمون پاریس
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «commune» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commune