گذشتهی ساده:
musedشکل سوم:
musedسومشخص مفرد:
musesوجه وصفی حال:
musingشکل جمع:
musesاندیشه کردن، تفکر کردن، در بحر فکر فرو رفتن، تعجب کردن، در شگفت ماندن، شگفت، (باحرف بزرگ) الهه شعروموسیقی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I spent weeks musing upon the reasons why God has created me.
هفتهها دربارهی دلایلی که خدا مرا خلق کرده است، ژرفاندیشی میکردم.
What you said set me musing.
آنچه که گفتی مرا به تفکر انداخت.
"I can sell the house" she mused, "but then where will I live"?
او پیش خود اندیشید: « میتوانم خانه را بفروشم؛ ولی آنوقت کجا زندگی خواهم کرد؟»
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «muse» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/muse