امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Muse

mjuːz mjuːz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mused
  • شکل سوم:

    mused
  • سوم‌شخص مفرد:

    muses
  • وجه وصفی حال:

    musing
  • شکل جمع:

    muses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
اندیشه کردن، تفکر کردن، در بحر فکر فرو رفتن، تعجب کردن، در شگفت ماندن، شگفت، (باحرف بزرگ) الهه شعروموسیقی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I spent weeks musing upon the reasons why God has created me.
- هفته‌ها درباره‌ی دلایلی که خدا مرا خلق کرده است، ژرف‌اندیشی می‌کردم.
- What you said set me musing.
- آنچه که گفتی مرا به تفکر انداخت.
- "I can sell the house" she mused, "but then where will I live"?
- او پیش خود اندیشید: « می‌توانم خانه را بفروشم؛ ولی آن‌وقت کجا زندگی خواهم کرد؟»
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد muse

  1. verb think about, dream
    Synonyms:
    be lost in thought brood build castles in air chew over cogitate consider contemplate deliberate feel meditate moon mull over percolate ponder puzzle over reflect revolve roll ruminate speculate think think over turn over weigh
    Antonyms:
    ignore neglect

ارجاع به لغت muse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «muse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/muse

لغات نزدیک muse

پیشنهاد بهبود معانی