با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Meditate

ˈmedɪteɪt ˈmedɪteɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    meditated
  • شکل سوم:

    meditated
  • سوم‌شخص مفرد:

    meditates
  • وجه وصفی حال:

    meditating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
تفکر کردن، اندیشه کردن، قصد کردن، تدبیر کردن، سربه جیب تفکر فرو بردن، عبادت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Before giving his answer, he meditated on the matter for a few days.
- پیش از دادن جواب چند روزی روی آن مطلب تعمق کرد.
- He meditated his own achievements during the past ten years.
- او موفقیت‌های خود در ده سال گذشته را مورد ژرفایش (تعمق) قرار داد.
- to meditate war
- نقشه‌ی جنگ در سر پروردن
- He is meditating revenge.
- او در صدد انتقام است.
- She was meditating a change of jobs.
- او در پی آن بود که شغل خود را عوض کند.
- He used to pray and then meditate for hours.
- او عبادت می‌کرد و سپس ساعت‌ها در بحر مکاشفه فرومی‌رفت.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد meditate

  1. verb contemplate
    Synonyms: brood over, cogitate, consider, deliberate, design, devise, dream, entertain idea, figure, have in mind, intend, moon, mull over, muse, plan, ponder, purpose, put on thinking cap, puzzle over, reflect, revolve, roll, ruminate, say to oneself, scheme, speculate, study, think, think deeply, think over, track, view, weigh
    Antonyms: dismiss, ignore, neglect

ارجاع به لغت meditate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «meditate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/meditate

لغات نزدیک meditate

پیشنهاد بهبود معانی