گذشتهی ساده:
meditatedشکل سوم:
meditatedسومشخص مفرد:
meditatesوجه وصفی حال:
meditatingمراقبه کردن، مدیتیشن کردن، آرام کردن ذهن
He used to pray and then meditate for hours.
او عبادت میکرد و سپس ساعتها در بحر مکاشفه فرومیرفت.
During yoga, they teach you how to meditate and focus on your breathing.
در یوگا به شما یاد میدهند که چگونه مراقبه کنید و روی تنفس خود تمرکز کنید.
He sat by the river and meditated to calm his mind.
کنار رودخانه نشست و برای آرام کردن ذهنش مدیتیشن کرد.
تفکر کردن، اندیشه کردن، تعمق کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Before giving his answer, he meditated on the matter for a few days.
پیش از دادن جواب چند روزی روی آن مطلب تعمق کرد.
After the accident, he meditated on how quickly life can change.
بعداز تصادف، به این فکر کرد که زندگی چقدر سریع میتواند تغییر کند.
He meditated his own achievements during the past ten years.
او موفقیتهای خود در ده سال گذشته را مورد ژرفایش (تعمق) قرار داد.
در سر داشتن، قصد داشتن، در سر پروراندن، در صدد بودن، در پی چیزی بودن
He is meditating revenge.
او در صدد انتقام است.
She was meditating a change of jobs.
او در پی آن بود که شغل خود را عوض کند.
to meditate war
نقشهی جنگ در سر پروردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «meditate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/meditate