گذشتهی ساده:
weighedشکل سوم:
weighedسومشخص مفرد:
weighsوجه وصفی حال:
weighingکشیدن، سنجیدن، وزن کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
I weighed myself.
خودم را وزن کردم.
They weigh the meat carefully.
گوشت را بادقت وزن میکنند.
The advantages of this drug must be weighed against its disadvantages.
فواید این دارو باید با مضار آن همسنجی شود.
Experts are weighing the importance of this event.
کارشناسان دارند اهمیت این رویداد را بررسی میکنند.
to weigh up one's chance of success
امکان موفقیت خود را سنجیدن
We have to weigh our next move carefully.
بایستی بهدقت حرکت بعدی را بسنجیم.
to weigh one's words
واژههای خود را بادقت گزیدن
سنگینی کردن، فشار آوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Depression weighs him down.
افسردگی او را آزار میدهد.
branches weighed down with fruit
شاخههایی که میوه بر آنها سنگینی میکرد
Taxes weighed heavily on the people.
مالیاتها برای مردم طاقتفرسا بودند.
What he had done weighed on his conscience.
کارهایی که انجام داده بود، وجدانش را معذب میکرد.
The old rifle was weighing on his shoulder.
تفنگ قدیمی روی شانهاش سنگینی میکرد.
وزن داشتن
The suitcase weighs ten pounds.
چمدان ده پوند وزن دارد.
زیر بار خم شدن، سنگینی کردن
وزن شدن، وزنکشی کردن (در مسابقات و...)
در بحث شرکت کردن، اظهارنظر کردن، نظر دادن، مداخله کردن، دلیل آوردن، استدلال کردن
باسکول، ترازو
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «weigh» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/weigh