گذشتهی ساده:
weighedشکل سوم:
weighedسوم شخص مفرد:
weighsوجه وصفی حال:
weighingزیر بار خم شدن، سنگینی کردن
وزن شدن، وزنکشی کردن (در مسابقات و...)
در بحث شرکت کردن، اظهارنظر کردن، نظر دادن، مداخله کردن، دلیل آوردن، استدلال کردن
(کشتی) لنگر برداشتن، عزیمت کردن
لنگر کشیدن، لنگر برداشتن
باسکول، ترازو
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «weigh» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/weigh