آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Matter

    ˈmæt̬ər ˈmætə

    گذشته‌ی ساده:

    mattered

    شکل سوم:

    mattered

    سوم‌شخص مفرد:

    matters

    وجه وصفی حال:

    mattering

    شکل جمع:

    matters

    معنی matter | جمله با matter

    noun B2

    ماده، جسم، ذات، ماهیت، جوهر، اهمیت، پرموته، مادگان، محتوا (در برابر: شکل و سبک و روش)، درون داشت

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Success in teaching is primarily a matter of talent.

    موفقیت در تدریس در درجه‌ی اول بستگی به استعداد دارد.

    second-class matter

    مراسلات ارسالی با پست ارزان قیمت (درجه‌ی دو)

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the passage of matter from the intestine

    عبور مدفوع از روده‌ها

    The matter which had accumulated around the wound.

    چرکی که دور زخم جمع شده بود.

    All the things that matter to me.

    همه‌ی چیزهایی که برایم اهمیت دارند.

    Does it matter (to you)?

    آیا (برای تو) مهم است؟

    It is not death that matters but the fear of death.

    آنچه که اهمیت دارد مرگ نیست، بلکه ترس از مرگ است.

    The well-being of my children is what matters to me most.

    سعادت فرزندانم از همه‌چیز برایم مهم‌تر است.

    a mattering wound

    زخم چرک زا

    He was back in a matter of minutes.

    او ظرف چند دقیقه برگشت.

    It may be a matter of days before he returns.

    ممکن است چندین روز طول بکشد تا مراجعت کند.

    Let the matter between us be decided by an arbitrator.

    بگذار مسئله ی مابین ما را یک حکم داوری بکند.

    The loss of that much money is no laughing matter!

    از دست دادن آن مقدار پول شوخی نیست!

    Don't smoke here, don't smoke anywhere else for that matter!

    اینجا سیگار نکش، اصلاً هیچ‌جا سیگار نکش!

    Don't talk to your mother like that, or to anyone else for that matter!

    با مادرت این‌طور حرف نزن، با هیچ‌کس دیگر هم این‌طور حرف نزن!

    It is only a matter of time before dictators are defeated.

    شکست دیکتاتورها صرفاً مستلزم زمان است.

    His untimely death made matters worse.

    مرگ نابه‌هنگام او وضع را بدتر کرد.

    No matter, I'll do it myself!

    اشکال نداره، خودم آن را انجام می‌دهم!

    no matter who

    هرکس که می‌خواهد باشد، هرکس

    no matter how

    مهم نیست که چگونه

    I'll do it no matter how hard it is.

    هرچقدر هم که سخت باشد، آن را انجام خواهم داد.

    printed matter

    چیزهای چاپ‌شده، مطبوعات

    The universe is made of matter.

    جهان از ماده درست شده است.

    the properties of matter

    ویژگی‌های (خواص) ماده

    a sticky matter

    ماده‌ای چسبناک

    coloring matter

    ماده‌ی رنگی

    His graceful style was not enough to hide a paucity of matter.

    سبک زیبای او جبران ضعف محتوای او را نمی‌کرد.

    The matter of the story is complex and thought-provoking.

    درون‌داشت (محتوای) داستان پیچیده و تفکربرانگیز است.

    in a matter of a few days

    در ظرف چند روز

    in a matter of hours

    در طی چند ساعت

    reading matter

    مطالب خواندنی، چیزهای ویژه خواندن

    this mineral matter

    این ماده‌ی معدنی

    business matters

    مطالب مربوط به کسب و کار

    This is no matter for jesting.

    این موضوع شوخی‌بردار نیست.

    Several other matters will be discussed too.

    چندین مطلب دیگر نیز مورد مذاکره قرار خواهد گرفت.

    a very serious matter

    چیزی بسیار جدی

    This question involves matters of faith.

    این پرسش با موضوع ایمان سروکار دارد.

    The King Arthur stories make up the matter of Britain.

    حکایت‌های مربوط به شاه‌آرتور داستان‌های حماسی انگلیس را تشکیل می‌دهند.

    It's of no matter.

    مهم نیست.

    To me it is a matter of great importance.

    از نظر من خیلی مهم است.

    Something seems to be the matter.

    مثل اینکه اشکالی پیش آمده است.

    verb - transitive

    عفونی شدن، چرک کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    noun

    مقدار، میزان، ظرف، طی

    noun

    موضوع، امر، مطلب، چیز، قضیه

    noun

    گرفتاری، مسئله، هرچیز ناخوشایند، دردسر، زحمت، اشکال

    noun

    نامه‌ها (و محمولات و غیره)ی ارسالی توسط پست، پست، چاپار

    noun

    داستان‌های حماسی، داستان‌های قهرمانی

    noun

    (ماده‌ی دفع شده از بدن) چرک، مدفوع، ریم

    verb - transitive

    مهم بودن، اهمیت داشتن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد matter

    1. noun substance
      Synonyms:
      stuff thing material body element object entity being amount quantity sum individual constituents substantiality corporeality materialness physical world corporeity protoplasm phenomenon
      Antonyms:
      nothing zero nothingness
    1. noun concern, issue
      Synonyms:
      thing subject topic issue business affair question situation event incident circumstance episode transaction proceeding undertaking job occurrence goings-on nub bag lookout shooting match
    1. noun subject, thesis
      Synonyms:
      topic theme point focus text context interest argument substance sense motif subject matter head motive thesis resolution purport
    1. noun significance, meaning
      Synonyms:
      importance meaning sense weight consequence import magnitude amount extent range body content substance gist core pith meat burden upshot note moment text order tune vicinity neighborhood
      Antonyms:
      insignificance meaninglessness
    1. noun difficulty, problem
      Synonyms:
      trouble problem worry complication distress upset predicament grievance perplexity circumstance to-do
    1. noun secretion of a sore
      Synonyms:
      discharge pus infection suppuration purulence ulceration maturation
    1. verb be of consequence, importance
      Synonyms:
      count mean signify import mean something make a difference be important have influence affect involve weigh carry weight be of value express value cut ice imply be substantive

    Collocations

    a matter of opinion

    موضوع مربوط به سلیقه (یا خواست یا اندیشه‌ی) فردی

    in the matter of (something)

    (قدیمی) درباره‌ی (چیزی)

    it is only a matter of time before ...

    حتمی است؛ ولی وقت می‌گیرد تا ...، صرفاً مستلزم زمان است.

    Idioms

    a matter of life and death

    مسئله‌ی مرگ و زندگی، موضوع حیاتی، موضوع بسیار خطیر

    a matter of something

    تنها، فقط (در عرض) (برای تأکید بر کم بودن یک مقدار (به‌ویژه زمان) استفاده می‌شود)

    as a matter of fact

    درواقع، در حقیقت، راستش را بخواهید، به درستی که

    be (of) no laughing matter

    موضوع جدی بودن

    for that matter

    (برای تأکید مطلب دوم به کار می‌رود) اصلاً، در آن‌باره

    Idioms بیشتر

    make matters worse

    وضع را بدتر کردن

    no matter

    مهم نیست، اشکالی ندارد، مسئله‌ای نیست، ایرادی ندارد، عیبی ندارد

    take matters into one's own hands

    در رأس اقدام کردن، زمام امور را در دست خود گرفتن

    سوال‌های رایج matter

    گذشته‌ی ساده matter چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده matter در زبان انگلیسی mattered است.

    شکل سوم matter چی میشه؟

    شکل سوم matter در زبان انگلیسی mattered است.

    شکل جمع matter چی میشه؟

    شکل جمع matter در زبان انگلیسی matters است.

    وجه وصفی حال matter چی میشه؟

    وجه وصفی حال matter در زبان انگلیسی mattering است.

    سوم‌شخص مفرد matter چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد matter در زبان انگلیسی matters است.

    ارجاع به لغت matter

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «matter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/matter

    لغات نزدیک matter

    • - matte
    • - matted
    • - matter
    • - matter of course
    • - matter of opinion
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.