با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Incident

ˈɪnsɪdnt ˈɪnsɪdnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    incidents

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
اتفاق، حادثه، پیشامد، رویداد، رخداد، واقعه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a tragic incident
- حادثه‌ی جان‌سوز
- We reported the incident to the police.
- آن رویداد را به پلیس گزارش کردیم.
- incident rays
- اشعه‌ی تابشی
- Small incidents that led to bloody border skirmishes.
- برخوردهای کوچکی که به کشمکش‌های خونین مرزی انجامید.
- the cares incident to parenthood
- توجهاتی که جزو وظایف والدین است
- An alimony agreement may be an incident of a divorce proceeding.
- توافق نسبت به نفقه می‌تواند از دادخواست طلاق ناشی گردد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adjective countable
برخورد، درگیری، برتابش، برتابشی، برخوردی
- incident rays
- اشعه‌ی تابشی
- small incidents that led to bloody border skirmishes.
- برخوردهای کوچکی که به کشمکش‌های خونین مرزی انجامید.
adjective countable
الزام‌آور، عارضی، عرضی، تبعی، لازمه، بایا، درخور، همایند (با)
- the cares incident to parenthood.
- توجهاتی که جزو وظایف والدین است.
noun countable
جزو، بخشی از، منوط به چیزی دیگر، پی‌آیند
- an alimony agreement may be an incident of a divorce proceeding.
- توافق نسبت به نفقه می‌تواند از دادخواست طلاق ناشی گردد.
noun countable
حقوق مشروط
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incident

  1. noun occurrence
    Synonyms: adventure, circumstance, episode, event, fact, happening, matter, milestone, occasion, scene, trip

ارجاع به لغت incident

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incident» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incident

لغات نزدیک incident

پیشنهاد بهبود معانی