با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Milestone

ˈmaɪlstoʊn ˈmaɪlstəʊn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    milestones

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    سفر (تابلوی) مسیرنما، مسافت‌نما، کیلومترشمار، مایل‌شمار، مایل‌نما، ره‌شمار
    • - We passed a milestone indicating we were only ten miles away from the city.
    • - ما از یک تابلوی مایل‌شمار عبور کردیم که نشان می‌داد تنها ده مایل با شهر فاصله داشتیم.
    • - The milestone served as a reminder of how far we had come on our journey.
    • - این تابلوی مسافت‌نما یادآوری بود که چه مقدار در سفر خود پیش رفته بودیم.
  • noun countable
    رویداد مهم، نقطه‌ی عطف، مرحله‌ی مهمی از زندگی، مرحله‌ی شاخص
    • - the landing of humans on the Moon was a milestone in human history.
    • - فرود‌آمدن انسان بر ماه رویداد مهمی در تاریخ بشر بود.
    • - We’ve been married now for 20 years, a real milestone.
    • - اکنون ما بیست سال است که ازدواج کرده‌ایم، یک نقطه عطف واقعی.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد milestone

  1. noun achievement
    Synonyms: anniversary, breakthrough, discovery, event, landmark, milepost, occasion, turning point, waypost

ارجاع به لغت milestone

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «milestone» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/milestone

لغات نزدیک milestone

پیشنهاد بهبود معانی