شکل جمع:
harmoniesهارمونی، تطبیق، توازن، هماهنگی، همسازی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The details of the design have harmony.
اجزای طرح با هم جور در میآیند.
We must establish a harmony between our needs and those of others.
ما باید بین نیازهای خود و نیازهای دیگران هماهنگی ایجاد کنیم.
They worked together in harmony.
آنان با هماهنگی با هم کار میکردند.
the harmony of humans and the environment
سازگاری انسان با محیط
The two sang in harmony.
آن دو هماهنگ آواز خواندند.
Primitive humans lived in harmony with nature.
انسانهای آغازین در هماهنگی با طبیعت زندگی میکردند.
در هماهنگی(با)، در همدلی با
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «harmony» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/harmony