فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Unison

ˈjuːnəsn / / -zn ˈjuːnəsn / / -zn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

هم‌آوایی، هماهنگی، هم‌صدایی، یک‌صدایی، اتحاد، اتفاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

unison singing

تک خوانی

They sang in unison.

آن‌ها هم‌آواز شدند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unison

  1. noun harmony
    Synonyms:
    agreement accord unity union accordance concord cooperation alliance community consent league sympathy conjunction concert unanimity reciprocity consonance concordance federation
    Antonyms:
    disharmony discord

Collocations

in unison

1- (دارای دونت مشابه و هم‌زمان) هم‌نوا، با هم‌نوایی 2- (قطعه‌ی موسیقی - درحالی‌که همه‌ی خوانندگان و نوازندگان بخش معینی را با هم اجرا می‌کنند) هم‌نوا، هم‌صدا، هم‌آواز

3- (مجازی) هم‌دل و هم‌صدا، متفق‌القول، همه‌باهم، متحدالقول

ارجاع به لغت unison

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unison» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unison

لغات نزدیک unison

پیشنهاد بهبود معانی