فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Unison

ˈjuːnəsn / / -zn ˈjuːnəsn / / -zn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    هم‌آوایی، هماهنگی، هم‌صدایی، یک‌صدایی، اتحاد، اتفاق
    • - unison singing
    • - تک خوانی
    • - They sang in unison.
    • - آن‌ها هم‌آواز شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد unison

  1. noun harmony
    Synonyms: accord, accordance, agreement, alliance, community, concert, concord, concordance, conjunction, consent, consonance, cooperation, federation, league, reciprocity, sympathy, unanimity, union, unity
    Antonyms: discord, disharmony

Collocations

  • in unison

    1- (دارای دونت مشابه و هم‌زمان) هم‌نوا، با هم‌نوایی 2- (قطعه‌ی موسیقی - درحالی‌که همه‌ی خوانندگان و نوازندگان بخش معینی را با هم اجرا می‌کنند) هم‌نوا، هم‌صدا، هم‌آواز

    3- (مجازی) هم‌دل و هم‌صدا، متفق‌القول، همه‌باهم، متحدالقول

ارجاع به لغت unison

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unison» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unison

لغات نزدیک unison

پیشنهاد بهبود معانی