Sympathy

ˈsɪmpəθi ˈsɪmpəθi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    sympathies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
همدردی، همدلی، همفکری، موافقت، دلسوزی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- We expressed our sympathy for their loss.
- همدردی خود را نسبت به مصیبت آنان ابراز کردیم.
- The sympathy of my family sustained me during my illness.
- دلسوزی افراد خانواده‌ام در دوران بیماری مرا تسکین می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sympathy

  1. noun shared feeling
    Synonyms: accord, affinity, agreement, alliance, attraction, benignancy, close relation, commiseration, compassion, concord, congeniality, connection, correspondence, empathy, feelings, fellow feeling, harmony, heart, kindliness, kindness, mutual attraction, mutual fondness, rapport, responsiveness, sensitivity, tenderness, understanding, union, unity, warmheartedness, warmth
    Antonyms: disdain, incompatibility, indifference
  2. noun pity
    Synonyms: aid, cheer, comfort, commiseration, compassion, condolence, consolation, empathy, encouragement, reassurance, rue, ruth, solace, tenderness, thoughtfulness, understanding
    Antonyms: callousness, indifference, mercilessness

Collocations

  • in sympathy with

    در همدردی با، در همدلی با، برای ابراز همدردی با

لغات هم‌خانواده sympathy

ارجاع به لغت sympathy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sympathy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sympathy

لغات نزدیک sympathy

پیشنهاد بهبود معانی