مهربانی، محبت، شفقت، ظرافت، لطافت، نرمی، عطوفت، رأفت، دلرحمی، دلسوزی
His tenderness was evident in the way he cared for the injured puppy.
محبت او در نحوهی مراقبت از تولهسگ زخمی مشهود بود.
The mother's tenderness was reflected in her loving gaze towards her baby.
مهربانی مادر در نگاه محبتآمیز او به نوزادش نمایان میشد.
دردناکی، حساس به لمس، حساسیت، ایجاد درد پساز لمس و فشار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The tenderness in his voice as he spoke to his grandmother brought tears to her eyes.
دردناکی صدایش در حین صحبت با مادربزرگ اشک او را در آورد.
The tenderness of the newborn baby's skin
حساسیت پوست نوزاد تازهمتولدشده
نرمی (غذا یا دیگر خوراکیها)
The tenderness of the steak was outstanding.
نرمی استیک فوقالعاده بود.
The tenderness of the roast lamb was unmatched.
نرمی برهکباب بینظیر بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tenderness» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tenderness